استاد جعفر دیناروند - رئیس مرکز بررسی های اجتماعی ایران اُنا: دل بهانه ای برای نشان دادن مکان و انتقال درون هاست.اینکه دل را مرکزی برای پاک ترین احساسات می دانند تنها نمادی است از آنچه منتقل می شود.دل نامی است و نشانی است و غیر از آن نیست.در این میان استفاده از این واژه ادامه می یابد بدون اینکه ریشه یابی شود که چرا دل را بهانه قرار می دهند.دلسوختگان در واقع ادامه ی همان معنایابی است.
میان دلسوخته و دلسوز فاصله است.گرچه هر دو از یک مایه هستند اما دلسوخته مفعول است و دلسوز فاعل به حساب می آید.دلسوز حمله می کند و تهاجمی است تا نقصی را از بین برد و دلسوخته مورد تهاجم است تا کاملی را نقص کنند.ما بنا را بر مفاهیم اصلی می گذاریم.دلسوختگان کسانی هستند که در تفکرات خود ساختن را اساس می دانند اما مورد تهاجم نامردمان قرار می گیرند تا مانعی برای رشد دیگران گردند.دلسوختگان پاک ترین انسان های روی زمین هستند چرا که از سوختن خود برای دیگران بیمناک نیستند.
شوش در طول تاریخ دارای مردمانی این چنین بودند.یافتن دلسوختگان مقاطع مختلف کاری سخت و طاقت فرساست اما جرقه ای برای تحرکات است.مطالعات ما بر این محور گرچه مشوق دیگران خواهد بود اما به معنای اتمام کار نیست.شوش با دلسوختگان خود همیشه زنده است.دلسوختگان شوش از بین رفتنی نیستند.
دیروز:در مقطع قبل از تاریخ تقریبا همه ی شوشی ها دلسوخته بودند.مورد تهاجم بیگانگان قرار گرفتن و زندگی را از آن ها سلب کردن در یافته های تاریخی به ثبت رسیده است.بومی های شوش افرادی آرام و فعال در عرصه های زندگی خصوصا کشاورزی بودند.آن ها تولید کنندگانی صادق بودند که در لاک خود و برای زندگی فرزندان خود بدون زیان و ضرر برای دیگران به فعالیت می پرداختند.تلاشگرانی برای به دست آوردن رزق و روزی بودند و دارای افرادی با ذوق و استعداد در تولیدات ظروف و وسایلی بودند که آثاری از آن ها پابرجاست.
دلسوختگانی که با ظلم بر آن ها اثری از سوختگی آن نیز یافت نشد و تنها استخوان هایی باقی ماند تا نشان دهد که بومی های شوش وجود ندارند.دلسوختگان آن زمان شوش جمعیت فراوانی بودند که البته در میان آن ها مبتکرین و مخترعینی نیز وجود داشتند که درجه ی بالا دلسوختگی را در خود جای داده بودند.جالب ترین نکته در مورد دلسوختگان آن مقطع این است که این نوع افراد تنها از برون شوش دلسوخته شدند و اتحاد و یگانگی آن ها مانعی برای ایجاد دلسوختگی های داخلی گشت.
در دوران باستان دلسوختگان بیشتر از اینکه از درون سوخته شوند از بیرون مرزها بدین عارضه مبتلا شدند.بیشترین ضربات در این رابطه از فرهنگ های بیرونی خصوصا یونان بود.دلسوختگانی که عظمت ایرانی بودن خود را ذوب یافته می دیدند و شوشی هایی که مرکز بزرگ ترین ابتکارات و ساخته های دست بشری بودند مورد حقارت قرار گرفتند.
دلسوختگان در این مقطع در مبارزه ی با ظلم و ستم اندکی تامل نکردند . تاریخ گویای بسیاری از حقایق است .گرچه مهاجمانی هنوز هم در تلاشند تا تاریخ را از مسیر خود گمراه کنند.نسل شوش در دوران باستان دارای بزرگی فراوانی بود.در شوش آن زمان هرگز تهاجمی از سوی مردم انجام نگرفت اما حسادت ها باعث حمله بدان شد.اکثر مردم در این مقطع دلسوخته شدند اما متفکرین شوشی عمق بیشتری را تجربه کردند.
هنرمندان نقاش، سفال سازان ماهر، سکه زنان زبردست، نقشه کشان با تجربه، معماران فهیم،تاریخ نویسان متفکر،آینده نگران عاقل و بسیاری از افراد در شوش پایتخت ،دلسوخته شدند تا به وسیله ی عواملی که اثری از انسانیت نداشتند مورد تهاجم قرار گیرند و زمینه رشد و تعالی از آن ها گرفته شود.خروارها ثروت ملی که با اندیشه های آن ها برای آیندگان تولید شده بود یک باره بار بر شترها گشت و راهی مقدونیه گردید.
در دوران اسلامی که وضعیت بسیار اسف بار گشت.دلسوختگان در خانه های خود نشستند و منتظر مرگ ماندند.آینده ای برای آن ها باقی نماند.نسلی سوخته در این مقطع قابل تصور بود.هنرمندان تنها با دل خود زندگی می کردند و امور را می گذراندند.بسیاری از اندیشه های خودفاصله گرفتند و از عظمت قبلی برای به دست آوردن روزی به کارهای دیگر پرداختند.گویی آن ها برای مرگ زود رس خود دعا می کردند.دلسوختگان این مقطع در نهایت امر از شوش رفتند و به تاریخ پیوستند.ما حتی محل دفن آن ها را نمی دانیم.شاید در زیر تپه های شوش باشند.
در شوش جدید دلسوختگان اولین افرادی بودند که برای سروسامان دادن به وضعیت تلاش کردند.کسی آن ها را معرفی نکرد.تاریخی نوشته نشد.نسل های بعد آن ها را انسان هایی عادی برشمردند و آن ها نیز با دل خود مردند.در زمان خود سختی های بی آبی را کشیدند اما از شوش نقل مکان نکردند.
دلسوختگان شوش جدید متنوع شدند.مورد بی لطفی امروزیان ناآگاه قرار گرفتند و گاه از نان شب نیز فاصله دادند.افرادی در شوش دلسوخته گشتند که بیشترین تلاش ها را در آن مقطع برای آرامش مردم انجام دادند.تاریخ موجود است و شناسایی آن ها بسیار ساده و آسان است.اگر کفتاران بگذارند این دلسوختگان روشن خواهند شد.شوش در مقطع جدید مملو از دلسوختگانی است که بعضی از آن ها هنوز زنده اند.
امروز:امروز شوش ادامه ی وضعیت گذشته است.گویی گمنامی برای شوش برای همیشه حک شده است.کسانی در شوش امروز زندگی می کنند که دلسوخته ی آن هستند.شایسته سالاری تنها کلمه ای فریبنده است وبهانه ای برای کنار زدن دیگران است.شوش امروز دارای هر دو واژه ی دلسوز و دلسوخته است.معمولا دلسوختگان همان افرادی هستند که دارای تجارب بسیارند.
شوش امروز در درون خود دلسوختگان را جای داده است و در حالی که مملو از دلسوزان نیز هست کسان دیگری بر جای آن ها تکیه زده اند و شاید بهتر است بگوییم که غصب نموده اند.ما بسیاری از دلسوختگان را می شناسیم.کسانی که شوش را به جایی رساندند بدون اینکه توقعی از تشکر و قدردانی داشته باشند.آن ها در حال زندگی کردنی هستند که گمنامی روپوشی برای آن ساخته است.
امروز شوش را باید دوباره بازسازی تاریخی نمود.باید مطالب نوشت و کتاب ها چاپ کرد.تلاش ما همین است.من معتقدم که در آینده نسلی آگاه برای پی گیری نوشته های امروز کوشش خواهد نمود.امیدواری ما دلیلی بر آرامش ما خواهد بود.دلسوختگان را نمی توان دوباره به درون اصلی برگرداند.چوب سوخته را تنها می توان با احتیاط جابه جا کرد.باید دلسوختگان امروز شوش را در کنار دلسوزان قرار دهیم.ما مسئول معرفی آن ها هستیم.
فردا:شوش فردا هم گرفتار دلسوختگان خواهد شد.ما امروز دلسوزان فراوانی در شوش داریم بنابراین حتما دلسوختگی آن ها به وقوع خواهد پیوست اما این نکته که فردا دیگر امروز نیست و نسل ها تفکرات بهتری خواهند یافت این امیدوراری را که مانعی برای افزایش دلسوختگان شوند ایجاد می کند.
دلسوختگان همیشه در دو مقطع زندگی کرده اند و این تصور که ارتباط با انواع زمان خواهند داشت ما را بر آن می دارد تا با نوشتن ،شوشی های دلسوخته را به آیندگان معرفی نماییم.اگر در گذشته سوخته اند دیگر در آینده مورد بی لطفی قرار نگیرند.نمی دانیم این چه صیغه ای در شوش است که دلسوختگانش همیشه حاضر بودند.این در تمام مقاطع وجود داشته است.شاید این گفته که شوش نفرین شده ی دیگران است را بتوان به نوعی پذیرفت.
دلسوختگان شیرهای در قفس مانده ی فریب و نیرنگ کفتاران و روبه صفتانی هستند که خود را در پشت درختان پنهان نگه داشتند.درختان دروغ، نیرنگ، فریب، خودخواهی، به نرخ روز نان خوردن و گول زدن کسانی که سکان هدایت جامعه ی شوش به حق یا ناحق در دستان آن هاست.این افراد امروز بیشترین مانورها را در دفاع از شوش انجام می دهند.دلسوختگان شوش مانند پدران نشسته بر سفرهایی است که در نتیجه ی آن فرزندان با شکمی سیر به خواب عمیق رفته اند و پدر در تفکر یافتن نان جوینی برای سیر کردن شکم خود است اما شادمان از این است که فرزندانش با آرامش خفته اند.