دهستان «آهو دشت» از توابع منطقه «شاوور» بین شوش و اهواز؛ جایی است در شاهراه توسعه و ناپیدا روی نقشه امکانات. این روستا تنها یک خیابان دارد. خیابانی که تنها با بقایایی از آسفالت قدیمیاش میشود تشخیص داد که خیابان است. جوانهای روستا روی سکوی مغازههای بیمشتری قطار شدهاند و چشم به ما دوختهاند و کنجکاوند که بدانند از کجا و برای چه آمدهایم؟ دستشان را بالا میآورند و فارسی عربی خوش و بش میکنند.
علی عزیزیان که او را از سیل 27فروردین ماه سال گذشته میشناسم ما را میبرد به قلب روستا، جایی که در این 21 ماه جز جدول کشی و زیرسازی خیابان اصلی هیچ تغییر دیگری نکرده و زیرگذری که راه 38 روستاست و همچنان پر از آب مانده. از سال پیش که کف خیابان را برای گازرسانی به روستا و روستاهای «بیت کاظم»، «بیت نور»، «غایب»، «زبید الدبات»، «خلیفه حیدر» و روستاهای دیگر کندهاند، هیچ تغییری نکرده. انگار تصمیم گرفته باشند همه چیز را یکباره رها کنند و بروند.
نشانی خانه علی عزیزیان در ذهنم مانده، برای رفتن به خانهاش باید از روی ریل آهن که روستا را دو نیم کرده، رد شویم. هنوز هم بوی تند فاضلاب حتی در این فصل آدم را اذیت میکند. شیرابههایی که نزدیکی خانهها روی زمین جاری شده، بساط خوشگذرانی مگسهای سمج را فراهم کرده و قورباغههایی که از این میهمانی بینصیب نمیمانند.
علی مرا به خانهاش دعوت میکند، حیاطی بزرگ با ساختمانی کوچک در وسط آن که با بلوکهای سیمانی سرهم شده. کولرها کار میکند. هوا هنوز هم گرم است ولی نه مثل چله تابستان. دبههای آب گوشه حیاط تفتیده چیده شده. انگار صاحبخانه هنوز هم مجبور است برای آب برود شوش یا اهواز. آبی که برای اهالی کشیدهاند بهداشتی نیست. آب که نه انگار ضد یخ و ضد جوش را ریختهاند توی پارچ. رنگ آب به سبزی میزند. قورباغهها بیرون توی کوچه و کنار گودال نه چندان بزرگی که برایشان حکم برکه را دارد، آواز ابوعطا میخوانند، آنها هم میدانند کسی به کارشان کار ندارد.
علی عزیزیان که سال پیش رئیس شورای اسلامی دهستان بوده از مشکلاتشان میگوید: «والا نمیدونم از کجا شروع کنم. خودتون که از جاده شوش به اهواز پیچیدین به این طرف حتماً دیدین که چقدر جاده فرسوده و درب و داغانی داریم. روستای ما و روستاهای دیگه به دزخیلی نزدیک هستن ولی این از وضعیت آب که دیدین. اونهایی که ماشین دارن و وضع مالیشون بد نیست خب از شوش یا اهواز آب میخرن دبهای هزار تومن ولی اونهایی که وسیلهای ندارن و فقیرن چارهای ندارن جز اینکه از همین آب استفاده کنن. آخه درسته که با دز100متر فاصله داشته باشی و آب درست و حسابی و سالمی برای نوشیدن نداشته باشی؟»
علی سمت دیگری از روستایشان را نشان میدهد که خط لوله نفت از آن رد شده است و ادامه حرفهایش را میگیرد: «واقعاً این حقمونه که نفت و گاز از خوزستان بره شهرهای دیگه و خط لولههاش از توی زمینهای ما رد بشه ولی ما برای پخت و پز و حموم بچهها مجبور باشیم بریم شهر و کپسول گاز پر کنیم؟ چند ساله که قول دادن برامون گاز لولهکشی کنن. اومدن همه جا رو کندن و لوله گذاشتن و الان منتظریم اما دیگه هیچ خبری ازشون نیست. به هر مسئولی نامه میدیم خبری نمیشه. انگار ما جزو این مملکت نیستیم.»
موبایل توی روستا بد آنتن میدهد و تازگیها یکی از اپراتورها دستگاههای دریافت و ارسال امواج را تقویت کرده است. اگر روزی به هر دلیلی آنتن قطع شود، ارتباط اهالی هم قطع میشود چون هنوز تلفن ثابت به روستا راه پیدا نکرده. کاظم منصوری، دهیار آهودشت از وضعیت این روستا برایمان میگوید، از اینکه زمستان وقتی بارندگی کوچکی میشود زیرگذر پر میشود از آب:«راه، آب و برق، مشکل اصلی اهالی این روستاهاست.ای کاش تابستون گذرتون به اینجا بیفته تا ببینید که هوا چقدر گرمه. برای ما جنوبیها هم هوای تابستون مثل جهنمه. تا دو ماه پیش کل روستای آهودشت فقط یه ترانس برق داشت. برق مدام قطع میشد و حتی سیمهای برق و ترانس هم جوابگوی پنکه و کولر آبی نبود چه برسه به کولر گازی. از اون طرف وضع آسفالت جاده خیلی خرابه و باید درستش بکنن ولی سالهاست همینطور مونده. اما از آب هم بگم که اصلاً بهداشتی نیست. آب بو میده و باید آب آشامیدنی رو بخریم؛ هر 800 لیتر 40 هزار تومن. خب خودتون میبینید که با وجود خشکسالی و پایین اومدن آب دز عملاً وضع کشاورزی هم خراب شده و پول زیادی از بابت کشاورزی دستمون نمیگیره.»
دهستان آهودشت که چند روستای کوچک و بزرگ هم جزو توابعش هستند از بیامکاناتی رنج میبرد تا جایی که به درخواستهای اهالی روستا برای ساخت مسجد یا حسینیه هم توجهی نشده و چند نفر از اهالی از جمله علی و هادی عزیزیان خودشان دست به کار شدهاند و با هزینه خودشان در حال ساخت تنها مسجد این روستا هستند.
منصوری درباره بیامکاناتی آهودشت و روستاهای اطراف آن میگوید: «مشکلات ما و سایر روستاها یکی دوتا نیست که با کمک اهالی حلش کنیم. مسجد نداشتیم و نامهنگاری کردیم ولی جواب درستی به ما ندادن و اهالی خودشون دست به کار شدن. راه ارتباطی 38 روستا از این زیرگذر رد میشه و زمستونها پر از آب میشه و اهالی با بدبختی خالیش میکنن. تلفن نداریم، خانه بهداشتمون دکتر نداره و توی قفسههای دارو فقط قرص سرماخوردگی و سر درد پیدا میشه. برقمون ضعیفه و توی تابستونها مدام قطع میشه. این هم از وضعیت فاضلاب. تنها کاری که توی این روستا شده، اجرای طرح هادی هستش که نزدیک 70 درصدش تموم شده ولی حالا حالاها کار داریم و باید به مردم روستاها رسیدگی بشه.»
یکی از اهالی روستا که نمیخواهد اسمی از او در این گزارش برده شود میپرد توی حرف دهیار آهودشت: «اینورمان آب، آنورمان خط لوله نفت و فیبر نوری ولی هیچی به هیچی. خوزستان خدمت بزرگی به کشور کرده. بخش زیادی از نفت و گاز و گندم کشور رو تأمین میکنیم ولی این آخر و عاقبت ماست. کجا رو سراغ دارید که ثروتش رو در اختیار هموطنانش بگذاره ولی به خودش امکاناتی ندن؟ ما حتی از داشتن کمترین و کوچک ترین امکانات هم محروم هستیم. با همه این بیامکاناتیها خشکسالی و ریزگرد هم شده قوز بالای قوز. چرا کسی به فکر ما نیست. مگه ما آدم نیستیم و توی این کشور زندگی نمیکنیم؟»
اهالی آهودشت از وضعیتی که دارند، گلایه مندند و میخواهند درد دل و خواستههایشان را به گوش مسئولان برسانیم. آنها انتظار زیادی ندارند. اهالی خونگرم این خطه، آب سالم، راه ایمن و برق پایدار میخواهند. خواستهای نه چندان بزرگ برای اینکه بمانند و رخت از دیار نبندند!