در سال 1334 از دیار علویان، منطقه بالا شیرود تنكابن از استان آلالههای سرخ «مازندران» گلی از باغ بوستان معرفت شكفت كه به رسم ادب به پیشگاه حضرت اباعبدالله(ع) او را علیاكبر نام نهادند.
چندی نگذشت كه شالیزارهای زرین شمال از او یك شیرمرد ساخت. با مدرك چهارم متوسطه در سال 1353 وارد هوانیروز شد. او با درجه ستوانیار سومی خلبان بالگرد جنگنده كبرا شد.
پایگاه یكم رزمی شكاری هوانیروز كرمانشاه، اولین گامهای پولادین و حماسی علیاكبر را به خود احساس كرد.
این پایگاه محل آشنایی او با احمد كشوری شد، احمد كه بچهای با روحیات معنوی و مذهبی بود به شدت علیاكبر را تحت تأثیر خودش قرار داد و تحول عظیمی در او به وجود آورد به گونهای كه علیاكبر خودش را مدیون احمد میدانست و به همه میگفت: احمد استاد من است و من «حُر» هستم.
او به همراه شهیدان كشوری و سهیلیان فعالیتهای مخفیانه چشمگیری در پیشبرد پیروزی انقلاب اسلامی داشت.
آنها با شروع جنگ تحمیلی با سه فروند بالگرد و 12 نفر خدمه مردانه در مقابل لشكریان بعثی ایستادند و با نجات پادگان سرپل ذهاب و وارد آوردن خسارات فراوان به دشمن، آنها را كیلومترها به عقب راندند.
آخرین پرواز خلبان سلحشور هوانیروز در هشتم اردیبهشت ماه 1360 در منطقه سرپل ذهاب رقم خورد و بالگردش مورد اصابت گلوله مستقیم توپ قرار گرفت، علیاكبر پر گشود و به اعماق آسمانها پرواز ابدی كرد.
هنگامی كه خبر شهادتش را به امام(ره) دادند، ایشان فرمودند: «شیرودی از قبل آمرزیده شده بود»، آیتالله خامنهای هم كلام ارزشمند و معروفی راجع به این خلبان دلیر هوانیروز فرمودند: «شیرودی اولین نظامی بود كه من در نماز به او اقتدا كردم».
خانم فاطمه سیلاخوری مادر خلبان شهید احمد كشوری خاطره زیبایی از این خلبان بزرگ دارد كه میگوید: علیاكبر یك روز تعطیل از پایگاه هوانیروز كرمانشاه به جمعه بازار شهر رفت.
وی افزود: وسایلی را كه میخواست، خرید و در هنگام بازگشت به بساط یك پیرمرد خنزر پنزری رسید، پیرمرد در حال جمعآوری بساط محقرش بود، لباسهای باقی مانده بساطش را در كارتونی بستهبندی میكرد.
مادر شهید اضافه كرد: علیاكبر كه آدم شوخ و بانشاطی بود به سرش زد خریدی از پیرمرد بكند، پیرمرد دوباره لباسهایش را روی زمین پهن كرد و در میان لباسها، چشم شیرودی به یك زیر پیراهن آبی افتاد. آن را برداشت و پولش را پرداخت كرد. ناگهان پیرمرد گفت: آقا! من دو تا دیگه از این زیرپیراهنیهای آبی دارم نمیخواهی؟ علی اكبر هم گفت: اگر ارزان حساب كنی میخواهم!
مادر شهید شیرودی اظهارداشت: آن روز علیاكبر سه تا زیر پیراهن آبی را هم در سبد خریدش گذاشت و به خانه آمد. یكی از آنها را برای خود برداشت و دوتای دیگر را هم به احمد و حمیدرضا سهیلیان هدیه داد و داستان خرید آنها را هم برای دوستانش تعریف كرد.
سیلاخوری افزود: احمد به شوخی گفت كه مال ارزان قیمت را بستی به ریش ما ولی هیچكدام از آن سه نفر نمیدانستند كه با آن سه زیرپیراهن آبی شهادت را هر سه تجربه میكنند، حمیدرضا در منطقه كوره موش با زیرپیراهن آبی به شهادت رسید، احمد در تنگه بینا میمك و علیاكبر هم در ارتفاعات بازی دراز در هنگام شهادت آن زیرپیراهنهای آبی را به تن داشتند./فارس
گروه فرهنگی/ حوزه ایثار و شهادت
انتهای خبر / پایگاه خبری ایران آنلاین (ایران انا) / کد خبر 3338 - 92