ایران اُنا: صاحب مغازه وقتی از سرقت اموالش مطلع شد، صدا زد: یا اباالفضل! من سقاخانهات را تمیز مىکردم، آب مىریختم، مردم را به یاد شما و برادرت حسین(ع) مىانداختم، حالا باید دزد مغازه مرا بزند؟ اگر مال من برنگردد، دیگر نه من و نه تو! |
مشکل نقدینگی پگاه برای خرید تجهیزات جدید
راه اندازی وزنه برداری شهرستان شوش
چغندرقند کشاورزان شوشی مشتری ندارد
نماینده شوش: هدف اصلی تروریستها صحن مجلس بود
اسامی هیئت مدیره جدید منطقه ویژه اقتصای شوش
هشدار مسئول حراست شبکه بهداشت شوش
جزئیات جدید از قتل هولناک پدر و پسر در شوش
بازدید میرشکاک از پروژه های بیمارستان شوش
تکمیل ساخت دو پروژه مهم بیمارستان شوش
جزئیات کشف محموله برنج قاچاق در شهر الوان
چاپ کتاب آموزش و پرورش شوش در گذر تاریخ
نگاهی به جاذبههای گردشگری شهرستان شوش
اداره آموزش و پرورش شوش در احتضار
دستگیری رمال و فالگیر کلاهبردار در شوش
ویژه نامه سالروز شهادت فرمانده شهید صفر احمدی
انتصاب سرپرست اداره صنعت، معدن و تجارت شوش
شهرستان شوش در مسیر توسعه ی سیاسی
نگاهی به عملکرد فرماندار شهرستان شوش - 2
معارفه سرپرست جدید اداره آموزش و پرورش شوش
دستگیری عوامل ناامنی در منطقه ابراهیم آباد
تغییر در راس آموزش و پرورش شهرستان شوش
نگاهی به عملکرد فرماندار شهرستان شوش - 1
اعلام اسامی پرستاران نمونه شهرستان شوش
وضعیت تعاونی ها در شهرستان شوش
گفت و گو با عبدالحسین چعب رزمنده دوران جنگ
دکتر میرشکاک: برای جوانان شوش افسوس می خورم
اشراف کامل دستگاه قضایی به فضای مجازی شوش
ایجاد 226 فرصت شغلی در شهرستان شوش
نگاهی به عملکرد شورا و شهرداری شوش
اعتراضات پنهانی علیه شاه در کاغذ پارس
ماجرای دبیر ریاضی در شوش که ضد شاه بود
توضیحاتی درباره حضور دکتر میرشکاک در یک جلسه
وجود 20 دور برگردان خطرساز در جاده شوش - اهواز
بیکاری در شوش؛ چالشی بزرگ و فاجعه انگیز
تقدیر ویژه استاندار خوزستان از فرماندار شوش
آغار بازرسی سرزده از ادارات شهرستان شوش
کد خبر: 2566
ارسال شده در مورخه : جمعه، 24 خرداد ماه، 1392 -
03:30
![]()
![]() روز چهارم شعبان سال بیست و شش هجری است، غنچه لبخند از لبان مبارک امام حسین(ع) دور نمیشود، چرا که در این روز علمدار سپاهش، برادر امینش، ماه منیرش حضرت ابوالفضل العباس(ع) پا به عرصه گیتی نهاده است. به مناسبت میلاد فرخنده این یار صدیق و وفادار اباعبدالله الحسین(ع) بر آن شدیم که برخی از کرامات قمر بنی هاشم را از کتاب «کرامات العباسیه(ع)» تدوین على میرخلفزاده نقل کنیم که در ادامه میآید: *ماجرای داش علی مست و روضه حضرت عباس(ع) یکى از جاهلهاى محل ما «داش على» بود که چند سال پیش فوت شد، در زمان حیاتش یک روز من از توى بازار رد مىشدم، دیدم داش على بازار را قُرقُ کرده و چاقویش را هم دستش گرفته و یک نفس کش جرأت نطق نداشت، آن روزها هنوز ماشین و اتومبیل نبود، من با قاطر به مجالس سوگواری حضرت سیدالشهدا(ع ) مىرفتم، از سرگذر که رد شدم متوجه شدم که مرا دید و تا چشمش به من افتاد، گفت: از قاطر پیاده شو، پیاده شدم، گفت: کجا مىروى؟ دیدم مست مست است و باید با او راه رفت، گفتم: به مجلس روضه مىروم! گفت: یک روضه ابوالفضل همین جا برایم بخوان، چون چارهاى نداشتم، یک روضه اباالفضل(ع ) برایش خواندم، داش على بنا کرد گریه کردن، اشکها روى گونهاش مىغلتید و روى زمین مىریخت، چاقویش را غلاف کرد و قرق تمام شد، بعد فهمیدم همان روضه کارش را درست کرده و باعث توبهاش شده بود. چند سال بعد داش على مرد، چند شب بعد از فوتش او را در خواب دیدم، حال او را پرسیدم، مثل اینکه مىدانست مىخواهم وضع شب اول قبرش را بپرسم، گفت: راستش این است که تا آمدند از من سؤالهایی بکنند، سقائى آمد ـ مقصودش حضرت ابوالفضل(ع) بود ـ و فرمود: داش على غلام ما است، کارى به کارش نداشته باشید. *شربتی که حضرت عباس(ع) به یک طلبه داد در مدرسه باقریه درب کوشک اصفهان بودم که با شیخ پیرمردى از اهل خوزستان آشنا شدم به او گفتم: از کراماتى که از آقا حضرت اباالفضل(ع) با چشم خود دیده است، برای من نقل کند. گفت: من وقتى که جوان بودم هر چه درس مىخواندم توى مغزم نمىرفت تا اینکه یک روز خواندم که طلبهاى هر چه درس مىخواند نمىفهمید و درس نخوانده مىخواست عالم شود، متوسل به حضرت اباالفضل(ع) مىشود تا اینکه یک شب خواب مىبیند حضرت چوب در دست دارد و او را مىخواهد بزند، حضرت به او فرمود: باید بروى درس بخوانى، از خواب بیدار مىشود و دنبال درس را مىگیرد و از علما مىشود. تا این داستان را دیدم دلم شکست و گریه زیادى کردم و بعد خوابم برد، در عالم خواب دیدم آقا حضرت اباالفضل(ع) مقدارى شربت به من عنایت فرمود، وقتى که از خواب بیدار شدم و رفتم سر کتاب دیدم همه را متوجه مىشوم، هنگامى که سر درس رفتم از استادم اشکال مىگرفتم. یک روز از بس از استادم اشکال گرفتم از دستم خسته شد، بعد از درس در گوشم فرمود: آنچه که حضرت اباالفضل(ع) به تو داده به من هم عنایت کرده است، این قدر سر درس اشکال تراشى نکن! *داستان سقاخانهای که مال کاسب بود و مغازه مال حضرت عباس(ع)! کاسبى در بازار اصفهان مغازهاى داشت و کنار مغازهاش سقاخانهاى به نام «آقا اباالفضل(ع)» بود، او چون علاقه زیادى به حضرت عباس(ع ) داشت، مىگفت: آقاجان من به عشق شما این سقاخانه را تمیز مىکنم و از آن به خوبى نگهدارى مىکنم و آن را آب مىکنم که مردم جگر داغ شده، از آن بیاشامند و بیاد لب تشنه برادرت حسین(ع ) و فداکارى و ایثار و وفاى شما بیفتند و شما هم در عوض مغازه مرا نگهدارى کن که یک وقت سارق و دزد به آن نزند. هر روز کارش این بود که سقاخانه حضرت اباالفضل(ع) را تمیز مىکرد و آب در آن مىریخت و یخ مىگذاشت و مردم لب تشنه از آن مىآشامیدند و مىرفتند، یک روز صبح به مغازه آمد و مشاهده کرد که تمام لوازم مغازه را دزدیدهاند، خیلى ناراحت شد، صدا زد: یا اباالفضل! من سقاخانهات را تمیز مىکردم، آب مىریختم، یخ مىگذاشتم، این قدر به شما علاقه داشتم و محبت مىکردم و مردم را به یاد شما و برادرت حسین(ع) مىانداختم، حالا باید دزد مغازه مرا بزند، اگر مال من برنگردد، دیگر نه من و نه تو...! با عصبانیت به خانه بر مىگردد، روز بعد به مغازه میآید و مشاهده مىکند تمام لوازم و اجناس مغازهاش سر جایش برگشته و دو نفر دم دَرِ مغازه ایستادهاند و رنگ صورتشان زرد است و مضطربند تا چشمشان به صاحب مغازه مىافتد به دست و پاى او مىافتند و مى گویند: اى آقا! ما را ببخش، چون آقا حضرت اباالفضل(ع) رضایت شما را خواسته و الا ما هلاک خواهیم شد. *حضرت زهرا(س) قمر بنیهاشم را فرزند خود میداند یکى از آقایان کربلایى روزى دو یا سه مرتبه به زیارت حضرت سیدالشهدا(ع) مىرفت و روزى یک مرتبه به زیارت حضرت عباس(ع) مىآمد، یک شب در عالم رؤیا حضرت فاطمه زهرا(س) را زیارت مىکند و محضر مقدس آن حضرت شرفیاب مىشود و سلام مىکند، حضرت به او اعتنایى نمىکند. عرض مىکند: اى سیده من! تقصیر من چیست ؟ از من چه قصورى سر زده که مورد بىاعتنایى شما قرار گرفتم ؟! حضرت(س) فرمود: به خاطر اینکه تو به زیارت فرزندم بى اعتنایى کردى. مىگوید: اتفاقاً من روزى دو سه مرتبه به زیارت فرزند گرامى شما مىروم. حضرت(س) فرموده بودند: بله! فرزندم حسین را زیارت مىکنى، ولى فرزندم ابوالفضل العباس(ع) را یک مرتبه به زیارتش مىروى، من مایلم این فرزندم را مانند فرزندم حسین زیارت کنى. *هنگامی که پیامبر(ص) شفاعت باب الحوائج را قبول کرد مرد صالح و اهل خیرى در کربلا زندگى میکرد که فرزندش مرض سختى مىگیرد، هر چه حکیم و دوا مىکند نتیجهاى نمىگیرد، در آخر متوسل به ساحت مقدس حضرت ابوالفضل العباس(ع) مىشود. فرزند مریض را به حرم مطهر آورده و به ضریح مىبندد و مىگوید: یا ابوالفضل! من دیگه از معالجهاش خسته شدم، هر جا که بردمش جوابم کردند، تو باب الحوائجى و از خدا شفاى این بچه را بخواه ...! صبح روز بعد یکى از دوستانش پیش او میآید و میگوید: براى شفاى بچهات دیشب خواب دیدم، گفت : چه خوابى دیدى؟ گفت: خواب دیدم که آقا قمر بنى هاشم(ع) براى شفاى فرزندت دعا میکرد و از خدا شفاى او را مىخواست. در این بین ملکى از طرف رسول خدا(ص) خدمت آن حضرت مشرف شد و گفت: حضرت رسول خدا(ص) مىفرماید: عباسم درباره شفاى این جوان شفاعت نکن، زیرا پیمانه عمر او تمام شده و مرگش رسیده است. حضرت به آن ملک فرمود: تشریف ببرید به حضرت رسول الله(ص) بفرمایید: عباس بن على سلام مىرساند و مىگوید: به وسیله شما از خدا تقاضاى شفاى این مریض را مىکنم و درخواست دارم که او را مورد عنایت قرار دهید. ملک رفت و برگشت و همان سخن قبل را گفت که اجل او رسیده است. باز آقا قمر بنى هاشم(ع) سخنان خود را تکرار فرمود، این گفتوگو سه مرتبه تکرار شد، مرتبه چهارم که ملک حرف قبلیش را میزد، آقا ابوالفضل(ع) فرمود: برو سلام مرا به رسول الله برسانید و بگویید مرا ابوالفضل مىگویند: مگر خداوند مرا باب الحوائج نخوانده است؟ مگر مردم مرا به این شهرت نمىشناسند؟ مردم به خاطر این اسم به من متوسل مىشوند و به وسیله من شفاى مریضهایشان را از خدا مىخواهند حالا که این طور است پس اسم باب الحوائجى را از من بگیرد تا مردم دیگر مرا باب الحوائج نخوانند. تا این پیام به پیغمبر(ص) رسید، حضرت تبسمى کرد و فرمود: برو به عباسم بگو خدا چشم ترا روشن کند تو همیشه باب الحوائجى و براى هر کس که میخواهى شفاعت کن و خداوند متعال به برکت تو این بچه را شفا فرمود./فارس
کاربرانی که به این خبر امتیاز داده اند.(قرمز رأی منفی و آبی رأی مثبت):
مرتبط باموضوع : تاکید سردار رجبی بر تداوم فرهنگ ایثار [ چهارشنبه، 1 مهر ماه، 1394 ] 1542 مشاهده
فضای تلگرام کاربران را به بردگی کشیده است [ چهارشنبه، 7 مهر ماه، 1395 ] 844 مشاهده
تربیت سیاسی؛ موانع، الگوها [ چهارشنبه، 4 شهريور ماه، 1394 ] 1845 مشاهده
شوش، شهر خالی از نگاه فرهنگی [ سه شنبه، 15 بهمن ماه، 1392 ] 1669 مشاهده
زن و حقوق 11 - حق دادخواهی زنان در قرآن [ جمعه، 11 ارديبهشت ماه، 1394 ] 1888 مشاهده
|
امتیاز دهی به مطلب
|