رضا سلیمانی
پیشاپیش قابل ذکر است که خطاب بنده در این مقال، منافقین، معاندان و دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامی در داخل و خارج از جمله عوامل سازمانهای جاسوسی سیا و موساد نیست. چرا که دولتهای استعماری خارجی به خاطر قطع دست آنها از منابع و منافع سرشار ایران اسلامی، کینهای عمیق از انقلاب و به تبع آن امام راحل و روحانیت دوران مبارزه و مردم دارند که البته این کینه را نیز مخفی نکرده و نمیکنند.
این عده به صراحت اذعان میکنند که اگر استوانههای دوران مبارزه و سالهای تبعید امام(ره) نبودند، همان پانزده سال اول انقلاب کافی بود تا غبار فراموشی بر آینة مبارزه بنشیند. اما روحانیون آگاه و مبارزین هوشمند انقلاب بودند که با سخنرانیها و افشاگریهای خود، هر از چندگاه، زنگارها را میشستند و نمیگذاشتند برنامههای فریبکارانه رژیم پهلوی، مردم را قانع کند.
گروه دیگر، عوامل خود فروخته و بی مزد و مواجب دشمنان خارجی هستند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در کشور ماندند تا پیاده نظام اجرای برنامههای بیگانگان در انحراف انقلاب از آرمانهای واقعی آنان باشند. گروه دیگری نیز در بیانیهها و اعلامیههای مکرر خویش از تأثیر نیروهای بسیج کننده مردم در راه مبارزه، پیروزی و تثبیت انقلاب ناراحت بودند. این افراد، افراطیونی بودند که از امام انقلاب و بنیانگذار نظام اسلامی هم پیشی گرفتند و رویکرد ترور شخصیتی و فیزیکی زبرالحدیدهای امام در دوران مبارزه را در جهل مرکب در پیش گرفتند و یا منافقین کوردل که با انحراف از مسیر انقلاب و مردم، به دامن بیگانگان غلطیدند. آنها، برنامههای خویش را از ترور استاد شهید دکتر مطهری شروع کردند و متأسفانه توانستند عدهای از نخلهای سایه گستر انقلاب، مانند شهید مفتح، شهید بهشتی، شهید رجایی، شهید باهنر، شهدای محراب و دیگران را پس از ترور شخصیتی از انقلاب بگیرند.
البته کینههای آنها در همین حد نماند و برای دو یار دیرین امام، یعنی آیت الله خامنهای و آیت الله هاشمی رفسنجانی نیز برنامه ترور طراحی کردند، اما گویا خدای بزرگ در لوح تقدیر خویش، این دو عزیز را ذخیره انقلاب در نظر گرفته بود. اگر برنامه شوم آنان در خرداد سال 58 برای حذف فیزیکی آیت الله هاشمی رفسنجانی، نتیجه میداد، کمترین خلاء وجودی ایشان در مقام فرماندهی دفاع مقدس بود که با تدبیر و تدبر، بزرگترین پیروزی سیاسی را در بینالمللیترین سازمان جهانی برای ایران به ثبت رساند و مهمتر از آن، اگر برنامه شوم آنان در چهارم تیرماه سال 1360 برای حذف فیزیکی آیتالله خامنهای در مسجد ابوذر تهران به هدف میرسید، بزرگترین خسارت انقلاب و ایران اسلامی در سالهای پس از ارتحال امام(ره) بود. اما خدا را شکر که این دو عزیز چون خورشیدی بر تارک انقلاب میدرخشند و نمیگذارند خفاشان و نااهلان که امام هشدار آن را در وصیتنامه سیاسی الهی خویش دادند، در انقلاب نفوذ کنند.
البته قبلاً گفتم که خطاب نگارنده این سطور، گروهای معلومالحال معاند داخلی و خارجی نیست، اینان دشمن انقلاب اسلامی هستند و در اعلام دشمنی خویش نیز صراحت دارند و کتمان هم نمیکنند و مصداق همان «بیگانهای» هستند که اگر دل میشکند، حرفی نیست. خطاب بنده کسانی هستند که در انقلاب اسلامی حضور دارند و از تاریخ انقلاب و زوایای پیدا و پنهان آن خبر دارند و بالاتر از همه، ادعای دلسوزی و لایتمداری هم میکنند، اما در گفتار و نوشتار خویش به گونهای رفتار میکنند که تشکیکبرانگیز است. مصداق روشن این گونه کارهای شک برانگیز، اشتراک رفتاری گروههایی نسبت به آیت الله هاشمی رفسنجانی در طول سالهای قبل و بعد از مبارزه تاکنون است. هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود که منافقین با بیانیهها و تهدیدهای فراوان، صحبت از ارتجاع سرخ و حضور یاران صدیق امام مخصوصاً آیت الله هاشمی رفسنجانی در آن مجموعه کردند.
باید همگی به یاد داشته باشیم که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، موجی از شایعات سرمایهداری علیه روحانیت اصیل انقلاب، بویژه آیت الله شهید دکتر بهشتی و آیت الله هاشمی رفسنجانی به راه انداختند که در مورد شهید بهشتی، پس از ترور شخصیتی و نهایتاً ترور فیزیکی ایشان و تأکید امام (ره) بر مظلومیت بهشتی، حداقل از سوی فریب خوردگان داخلی به پایان رسید، اما در مورد آیتالله هاشمی رفسنجانی، نه تنها تمام نشد، بلکه هر روز و هر سال گستردهتر شد و جالب اینکه در این گستردگی، زمانی منافقین، زمانی سلطنت طلبها، زمانی افراطیون چپ و زمانی افراطیون راست قرار دارند.
گویا توهین و تهمت به این شخصیت اصیل انقلاب، وجه اشتراک همه آنهاست که رهبر معظم انقلاب، پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری به خاطر اوج ترویج آن شایعات در قالب مناظره دو نامزد انتخاباتی در خطبههای نمازجمعه مورخ 29 خرداد سال 1388 با تأکید بر این مطلب که «بنده در نمازجمعه هیچ وقت رسمم نبوده است، از افراد اسم بیاورم، اما اینجا چون اسم آورده شده است مجبورم اسم بیاورم. به طور خاص از آقای هاشمی رفسنجانی» ایشان در این خطبه فرمودند: «آقای هاشمی را همه میشناسند. من شناختم از ایشان مربوط به بعد از انقلاب و مسئولیتهای بعد از انقلاب نیست؛ من از سال 1336 – یعنی 52 سال قبل- ایشان را از نزدیک میشناسم. آقای هاشمی از اصلیترین افراد نهضت در دوران مبارزات بود؛ از مبارزین جدی و پیگیر قبل از انقلاب بود؛ بعد از پیروی انقلاب از مؤثرترین شخصیتهای جمهوری اسلامی در کنار امام بود؛ بعد از رحلت امام هم در کنار رهبری تا امروز. این مرد بارها تا مرز شهادت پیش رفته. قبل از انقلاب امول خودش را صرف انقلاب میکرد و به مبارزین میداد. اینها را جوانها خوب است بدانند. بعد از انقلاب ایشان مسئولیتهای زیادی داشت: هشت سال رئیسجمهور بود؛ قبلش رئیس مجلس بود؛ بعد مسئولیتهای دیگری داشت. در طول این مدت هیچ موردی را سراغ نداریم که ایشان برای خودش از انقلاب یک اندوختهای درست کرده باشد. اینها یک حقایقی است؛ اینها را باید دانست. در حساسترین مقاطع ایشان در خدمت انقلاب و نظام بوده.»
با این سخنان روشن، آن هم در یک تریبون علنی، انتظار وجدان و انصاف بیدار جامعه از شایعهپراکنان و مغرضین این بوده و هست که به خود آیند و بیدلیل و بدون استناد، گناه نکنند، مخصوصاً که ادعای ولایتمداری میکنند. اما افسوس که بعضی، حیات سیاسی و دوام قدرت خود و همسویان را در هاشمیستیزی میدیدند و میبینند و هر از چندگاهی در روزنامهها و پایگاههای خبری عمدتاً همسو و همفکر و حتی رسانه ملی، جملاتی بر قلم و زبان میآورند که تکرار آنها شرمآور است. این روند طی سالهای اخیر افزایش یافت، به گونهای که فکر میکردند در حال انجام رسالت انقلابی خویش هستند. اول بیشرمانه از تشکیک در ترور ایشان شروع کردند که آن پیام محکم امام را در پرونده خویش دارد.
بعد از آن در رسانههای مدعی ولایتعمداری، گوش خود را از بیانات روشن و علنی رهبری معظم بستند و به تکرار شایعات مالی پرداختند، دوران مبارزه ایشان را زیر سئوال بردند یا نقش بیبدیل ایشان را در تحلیل وقایع انقلاب، دفاع مقدس، مجلس شورای اسلامی، سازندگی کشور و مجمع تشخیص مصلحت نظام به کلی حذف و یا کم رنگ کردند. اما چون میدانستند که این حرفها در جامعه خریدار ندارد و نمیتوان برای همیشه تاریخ را تحریف و وقایع آن را وارونه جلوه داد روی به ادبیاتی متفاوت آوردند. گروهی را در رسانهها استخدام کردند تا با ادبیات مثلاً طنز، سخیفانهترین جملات را علیه ایشان بنویسند و در سطح وسیع، در برخی روزنامهها و سایتهای خبری منتشر کنند.
شاید این افراد جوان و بیتجربه بیآنکه بدانند در پس این کارها چه هدفی نهفته است، دستور بزرگان پشت صحنه خویش را اجرا کرده و میکنند اما صحنهگردانان، هدفی خاص داشته و دارند. شاید فکر میکردند با اعمال فشار روانی، تبلیغاتی، میتوانند، معتدلترین شخصیت انقلاب اسلامی را از مجمع تشخیص مصلحت نظام حذف کنند که در آن صورت میتوانستند در میدان سیاست ترکتازی کنند. اما دوراندیشی، تدبر، صداقت و شجاعت آیتالله خامنهای به عنوان شرایط رهبری، آبی سرد بر آتشی ریخت که آنان میخواستند در خرمن انقلاب ایجاد کنند.
باز هم مخاطبانم را جدا میکنم، خطابم از این به بعد کسانی نیستند که نسبت به آیتالله هاشمی رفسنجانی «فی قلوبهم مرض» هستند که معلوم است آنان به دهها حکم دیگر رهبری هم نمیتوانند کینههای خویش را کتمان کنند. خطابم کسانی هستند که فریب شعار ولایتعمداری بعضیها را خوردهاند و مطالبی را گفته و یا نوشتهاند که ایکاش نمیگفتند و نمینوشتند.
آیا وقت آن نرسیده است که برخی ها زانوی انصاف بغل گیرند و ببینند آنها در این سالها چه گفته و نوشتهاند و رهبر معظم انقلاب در کلام خود درباره آیت الله هاشمی چه گفته و نوشته اند؟ و آیا باز هم میتوانند با ادعای طرفداری از ولایت، یکی از منصوبین ارشد ایشان را جاهلانه، تخریب و در حق ایشان توهین و افترا روا بدارند!.