محمد رضا اسد زاده در خبرآنلاین نوشت:
آنانکه در انتخابات سال های 84 و 88 به دلیل حمایت های آیت الله جوادی آملی از آیت الله هاشمی رفسنجانی، او را دروغگو نامیدند، امروز در جلوه ی دیگری نه در ساحت سیاست، بلکه در قامت مباحث فکری و فلسفی، به تخریب این فقیه فیلسوف ایستاده اند.
این یادداشت به بهانه اظهارات اخیر (روز گذشته) ابراهیم فیاض در نشست بسیج دانشجویی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران نگاشته شده است. فیاض طی اظهاراتی گفته است:
* معتقدم اگر ساختار جمهوری اسلامی با همین جریان ها که در حال حاضر همه ی فرهنگستان ها و همه چیز در اختیارشان (شاگردان فردید و نصر) است جلو برود، همانند دوره ی صفویه با کله بر زمین خواهد خورد. روزی که من پایان نامه ارشدم (ساختار فرهنگی معرفتی عصر صفویه) را نوشتم، همین نکته را می خواستم بگویم.
* صفویه بزرگترین مشکلش این بود که بازتولید تئوریک نکبت بعد از مغولان و تیموریان در ایران بود، که اتفاقاً بعدها هانری کربن که یکی از فراماسونرها و عضو سازمان جاسوسی فرانسه است، این دوره یعنی از دوره تیموریان تا عصر صفویه را بازتولید می کند و بعدها نصری ها آن را ادامه می دهند. برای آنکه بتوانند تولید اندیشه ی شاهنشاهی بکنند. و در حال حاضر نیز باند نصر (اعوانی، داوری و دینانی و...) نیز در ایران کارهای ایشان را ادامه می دهند. و این ساختار در حال حاضر به نوعی خود را بازتولید می کند تا ما دچار همان سرنوشتی شویم که در دوره ی صفویه شده ایم.
* مشکل فلسفه ی صدرا را امروز اتفاقا در تشخیص آیت الله جوادی آملی می توان دید که یک نگاه کاملا محافظه کارانه نسبت به علم دارند. آقای جوادی آملی با توجه به این همه تلاشی که می کنند، دچار رکود هستند، چرا که فلسفه ی صدرایی موجب دوری است. ( متن کامل سخنرانی ابراهیم فیاض اینجا)
*********************************
جریانی خطرناک در حوزه فکری و دانشگاهی ذیل جریان ها و رسانه های سیاسی و افراطی در حال شکل گیری است که حمله و تخریب آیت الله جوادی آملی و دیگر فیلسوفان برجسته کشور از جمله دکتر رضا داوری ادرکانی و خصوصا متفکران مکتب صدرایی مانند دکتر دینانی، دکتر محقق داماد و دکتر اعوانی را در صدر برنامه های خود تعریف کرده است.
آنانکه درانتخابات سال های 84 و 88 به دلیل حمایت های آیت الله جوادی آملی از آیت الله هاشمی رفسنجانی، او را دروغگو نامیدند، امروز در جلوه ی دیگری نه در ساحت سیاست، بلکه در قامت مباحث فکری و فلسفی، به تخریب این فقیه فیلسوف ایستاده اند. چنانکه اگر متعرض به گفتارهای غیرعلمی و اظهارات جنجالی و ژورنالیستی شان شوی، مدعی می شوند که باب مباحث فکری و فلسفی باز است! و آزادی فکر در چهارچوب نظام اسلامی را مستمسک اظهارات خود قرار می دهند!
البته تخریب و حمله به شاگردان علامه طباطبائی خصوصا سرآمد آنان آیت الله جوادی آملی موضوع تازه ای نیست. جریان تفکیکیون در حوزه علمیه مشهد، از همان سال 1358 که علیه درس تفسیر سوره حمد امام خمینی، کفن پوشیدند و امام به احترام حفظ وحدت عمومی، از ادامه درس تفسیر قرآنش خودداری کرد تا روزی که در دهه هفتاد شمسی با حضور آیت الله جوادی آملی در مشهد برای زعامت حوزه علمیه این شهر مخالفت کردند، همچنان به بازسازی های جدیدی از مکتب تفکیک پرداخته اند.
از حسن عباسی و مهدی نصیری تا حسن رحیم پور و ابراهیم فیاض
سال گذشته بود که یک سخنرانِ ژورنالیست به نام "حسن عباسی" که سوادی در حوزه فلسفه و کلام و فقه ندارد، فلسفه صدرایی را زیر سوال برد و نظرات فلسفی از ملاصدرا تا آیت الله جوادی آملی را بیهوده خواند.
پس از او طی یک سال گذشته حمله های ژورنالیستی به مکتب صدرایی، با اظهارات یک ژورنالیست دیگر که درس حوزه خوانده، به نام "مهدی نصیری" که گرایش های متفاوتی به مکتب تفکیک دارد، کامل شد. این دومی البته با نفوذ رسانه ای، سعی کرد تا افکار ضد فلسفی و ضد صدرایی خود را در صدا و سیما و برخی سایت های خبری تکثیر کند.
این حلقه البته به این دو چهره ختم نشد و چند آخوند تلویزیونی که واعظ مجالس مداحان مشهور هستند، در این سال ها به شیوه های خطابی عوام پسندانه در ضدیت با فلسفه، گونه هایی از همین نوع تفکرات را بازتولید کرده اند.
در کنار اینها اگرچه "حسن رحیم پور ازغدی" شیوه و رویکردهای خاص خود را دارد اما با قدرت رسانه ای بالای صدا و سیما، تلاش کرده است تا با نقد علوم جدید خصوصا فلسفه و از سوی دیگر فقه سنتی و نیز با ترویج برداشت های انقلابی از دین، در برخی مواضع، حلقه "تفکیک آموزههای فلسفه معاصر از روشهای دینشناسی" را کامل کند. (عید غدیری که او در مدرسه فیضیه سخنرانی تندی در مقابل علما و مبلغان کرد و آنها را به " اجتهاد در احادیث" و "تفسیر قرآن" به جای درس های فقه و اصول سنتی کنونی فرا خواند، بسیار دیدنی بود. وقتی در همان مجلس برخی علماء به سخنانش اعتراض کردند البته حجت الاسلام قرائتی برخواست و از او دفاع کرد.)
بغض فروخورده یک جماعت در حمایت از آیت الله هاشمی رفسنجانی
تا اینکه بالاخره این حلقه ی هماهنگ، نوبتش را به "ابراهیم فیاض" دانش آموخته دانشگاه امام صادق سپرد تا پس از برگزاری کلاس های سکس شناسی اش در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، بالاخره حلقه حمله به فیلسوفان را کامل کند و بغض فروخوره یک جماعت را برای حمایت های آیت الله جوادی املی از آیت الله هاشمی رفسنجانی اینگونه بروز دهد.
او این بار البته شفاف تر و صریح تر سخن گفت و دوستان دیگرش اگرچه فقط توانسته بودند با تحلیل های غیر حرفه ای و مشوش، اندیشه های ملاصدرا تا دکترنصر و مرحوم فردید را بیهوده بخوانند، ایشان به خود زحمت دادند و گذشته از حمله به فیلسوفان گذشته، این هجمه حمله را کامل کردند و تفکرات آیت الله جوادی آملی، دکتر رضا داوری، دکتر اعوانی و دکتردینانی را نیز متهم به شاهنشاهی بودن و ضدیت با تفکر انقلاب اسلامی خواندند!
البته پیش از او حسن عباسی نیز با جرات تمام دو فیلسوف بزرگ را به طعنه و توهین کوبیده بود و درس های آیت الله جوادی املی (صاحب کرسی حکمت صدرایی در قم) را بیهوده خوانده بود و آیت الله سید رضی شیرازی (صاحب کرسی حکمت صدرایی در تهران) را آخوند بی سواد نامیده بود.
آنان شخصیتی مثل آیت الله جوادی املی را متهم به تفکرات بیهوده و بی نتیجه! می کنند، که نماینده امام خمینی در رویداد تاریخی طراحی و تحویل نامه مشهور و مهم به گرباچوف درخصوص اعلام مرگ کمونیسم بود. نامه ای که ظهور فلسفه صدرایی در صدر و ذیل آن موج می زند.
سه ویژگی یک جریان خطرناک در کشور
در این میان آنچه مهم بوده و ضرورت و در شان بیان این قلم است، شناخت فرهنگی و رسانه ای این جریان خطرناک و ویژگی های آن است. این حلقه چند ویژگی مهم داشته و دارد:
1- نامبردگان و چهره گان وابسته به این حلقه اساسا از تحصیل عمیق فلسفه و حکمت تهی بوده و هستند. عموما دهه اول انقلاب، در پی مبارزات و جنگ بوده اند. دهه دوم به کارهای ژورنالیستی و رسانه ای مشغول بوده اند و دهه سوم به کار مطالعه و دانشگاهی پرداخته اند. در این جماعت تازه واردهای حوزه علمیه فراوانند که با یک دهه درس خواندن در حوزه علمیه، احساس تکلیف کرده و در عرصه های اجتماعی و رسانه ای ظهور کرده اند. اگرچه با مطالعه ناقص کتاب های گوناگون، ادعاهای مطالعات فلسفی دارند و به شیوه های جنجالی فیلسوفان برجسته این سرزمین را می کوبند.
2- اینان با نام بومی سازی علوم و تمدن سازی، به شکلی ظاهرسازانه و شعارگونه تلاش دارند تا جایگاه علوم مختلف خصوصا مادر علوم یعنی فلسفه را متزلزل کنند و چون سواد تحلیلی برای ورود به عمق موضوعات فلسفی و نقد آن را ندارند از تخریب چهره های برجسته و شخصیت های فلسفی شروع می کنند که عمرشان را پای فلسفه گذاشته اند و سخنشان و شخصیتشان برای رسانه ها و نخبگان، مرجعیت دارد. لذا رسالت شان را به جای طرح یک تفکر نو - که بی شک چنین طرح فکری ندارند- بر تخریب شخصیت اینگونه فیلسوفان ( از جمله دکتر رضا داوری اردکانی، دکتر دینانی و دکتر اعوانی) گذاشته اند.
3- مهمترین ویژگی این جریان که توانسته است به خوبی نشو و نما پیدا کند، تابلوی مهمی است که اساسا کسی نتواند متعرض انان شود و آن تابلوی دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی است. این افراد به نام تبیین دکترین انقلاب اسلامی و احیاء گفتمان انقلاب اسلامی، توانسته اند هر اظهارنظری حتی توهین و افتراء و هجمه به شخصیت های حوزوی و دانشگاهی را در مجامع مختلف و رسانه ها منتشرکنند. این درحالی است هیچ کس نخواسته و نتوانسته کمترین تعرضی به ایشان داشته باشد.
به راستی اگر یکی از افراد جناح مقابل یا رقیب به یکی از شخصیت های همطراز آیت الله جوادی املی با چنین ادبیاتی سخن می گفت، جای او زندان نبود؟
خلاصه در دو دهه گذشته خطری که جریان فکر و اندیشه در ایران را تهدید کرده است، تخریب شخصیت های فکری برجسته و متفکران حوزه فلسفی دانشگاه و حوزه به نام دفاع از ارزش ها بوده که همواره باید مقاصد و اهدافشان ردیابی و رصد شود.