مشکل نقدینگی پگاه برای خرید تجهیزات جدید
راه اندازی وزنه برداری شهرستان شوش
چغندرقند کشاورزان شوشی مشتری ندارد
نماینده شوش: هدف اصلی تروریستها صحن مجلس بود
اسامی هیئت مدیره جدید منطقه ویژه اقتصای شوش
هشدار مسئول حراست شبکه بهداشت شوش
جزئیات جدید از قتل هولناک پدر و پسر در شوش
بازدید میرشکاک از پروژه های بیمارستان شوش
تکمیل ساخت دو پروژه مهم بیمارستان شوش
جزئیات کشف محموله برنج قاچاق در شهر الوان
چاپ کتاب آموزش و پرورش شوش در گذر تاریخ
نگاهی به جاذبههای گردشگری شهرستان شوش
اداره آموزش و پرورش شوش در احتضار
دستگیری رمال و فالگیر کلاهبردار در شوش
ویژه نامه سالروز شهادت فرمانده شهید صفر احمدی
انتصاب سرپرست اداره صنعت، معدن و تجارت شوش
شهرستان شوش در مسیر توسعه ی سیاسی
نگاهی به عملکرد فرماندار شهرستان شوش - 2
معارفه سرپرست جدید اداره آموزش و پرورش شوش
دستگیری عوامل ناامنی در منطقه ابراهیم آباد
تغییر در راس آموزش و پرورش شهرستان شوش
نگاهی به عملکرد فرماندار شهرستان شوش - 1
اعلام اسامی پرستاران نمونه شهرستان شوش
وضعیت تعاونی ها در شهرستان شوش
گفت و گو با عبدالحسین چعب رزمنده دوران جنگ
دکتر میرشکاک: برای جوانان شوش افسوس می خورم
اشراف کامل دستگاه قضایی به فضای مجازی شوش
ایجاد 226 فرصت شغلی در شهرستان شوش
نگاهی به عملکرد شورا و شهرداری شوش
اعتراضات پنهانی علیه شاه در کاغذ پارس
ماجرای دبیر ریاضی در شوش که ضد شاه بود
توضیحاتی درباره حضور دکتر میرشکاک در یک جلسه
وجود 20 دور برگردان خطرساز در جاده شوش - اهواز
بیکاری در شوش؛ چالشی بزرگ و فاجعه انگیز
تقدیر ویژه استاندار خوزستان از فرماندار شوش
آغار بازرسی سرزده از ادارات شهرستان شوش
کد خبر: 530
ارسال شده در مورخه : سه شنبه، 5 مهر ماه، 1390 -
03:30
یادش بخیر روزهایی كه سربازان این خطه پهناور، مردانه مبارزه كردند اما مجالی برای تقسیم پیروزی های بزرگشان با ملت و میهن پیدا نكردند. یاد آن روزها بخیر كه ملت شهید پرور، پیكر فرزندان خود را در حالی كه مزین به پرچم جمهوری اسلامی ایران بود، در آغوش گرفت و هفته ای به نام 'دفاع مقدس' در تقویم ها به ثبت رسید. آری، آنان امروز در گلزار شهدا، همان آرامگاه ابدی شهدای والام مقام هشت سال دفاع مقدس، آرام گرفته اند؛ اگر چه جسم شان در خاك خوابیده است اما روح شان در میان ما حضور دارد. مادری 60 ساله كه مشغول پرپركردن گل های میخك و رز است، با خود می گوید: مسیر قدم هایش را هنوز به خاطر دارم، در حالیكه قطرات اشك از گوشه پلك هایم جاری شده بود و لبخندی بر لب داشتم با كاسه ای پر از آب و قرآن مجید بدرقه اش كردم؛ هنوز به یاد دارم كه روی پله های ایوان خانه نشست و بندهای پوتینش را بست. این مادر ادامه می دهد: از همه مهمتر، آخرین نگاهش را هر روز در ذهن مرور می كنم؛ نگاه معنی داری كه آن روز مفهومش را متوجه نشدم اما روزی كه آخرین یادگاری های او را برایم آوردند، تازه فهمیدم چشمان 'محمد' معنی خداحافظی می داد. وی می افزاید: تا قبل از دیدن سوغاتی های جنگ، هیچگاه رفتن او را باور نكردم؛ روزی كه خبر بازگشت محمد را به وطن دادند، مسیرقدم های او را گلباران كردم اما خبری از محمد، پوتین و لباس رزم نبود. او كه با لهجه شیرین كرمانشاهی صحبت می كند، ادامه می دهد: به جز او، برایم فقط یك پلاك و پیشانی بند قرمز آوردند كه ذهن مرا به سوی آخرین دیدار و نگاه معطوف كرد و یادم افتاد كه 'محمد' گفت مادرم، هرگز گریه ات را نبینم.... این ناگفته های مادری است كه پس از گذشت 22 سال از جنگ تحمیلی بر مزار پسرش می گوید. او می افزاید: هنوز نمی دانم از رفتن محمد خوشحال هستم یا غمگین اما به جرات می گویم كه محمد تا ابد برای این ملت و میهن و این خاك مقدس، یك افتخار است. كمی آن طرف تر، چفیه ای كه در دستان چروكیده ای جای گرفته بود و بوی عطری از آن به مشام می رسید، توجه مرا جلب كرد. نزدیك تر شدم، لابلای این چفیه، پر از گل های یاس و مریم بود. نگاه پیرمردی كه به قاب عكس قدیمی دوخته شده بود مرا با او همكلام كرد. كربلایی 'علی' زیر لب با خود زمزمه می كرد: روزی كه چفیه 'سعید' را به من دادند، پر از خاك بود. وی كه اهل مشهد است، ادامه می دهد: یك قطعه آهنی هم به من دادند و گفتند این 'پلاك ' سعید است. وی می افزاید: وقتی شنیدم قرار است به وطن برگردد، سجاده اش را كه پر از گل های یاس و مریم بود در اتاقش پهن كردم اما چفیه و پلاكش جایگزینش شدند. این پدر شهید می گوید: هر روز به مزار 'سعید' سر می زنم و این عبارات را تكرار می كنم كه پسرم به من نگاه كن، برای چه چشمانت را بسته ای... آن طرف تر، دختری كه بر سر مزار شهیدی به نام 'ابراهیم' نشسته است، می گوید: ابراهیم در 16 سالگی بدون اجازه پدر و مادرم به خرمشهر رفت. وقتی به او می گویم برادرت را با چه نشانه ای در میان شهدا شناختی، می گوید: تنها نشانه ای كه از او باقی مانده بود، یك تكه استخوان جمجمه است. وی ادامه می دهد: وقتی مادرم خبر آمدن ابراهیم را شنید، نمی دانید چه تداركاتی برای مراسم استقبال انجام داد اما وقتی با تكه استخوان او روبرو شد، گفت: عشق یعنی یك پلاك و استخوان. درود خداوند بر همه مردان بی ادعا كه سبكبال پرواز كردند؛ پروازی كه در آسمان ها و زمین ماندگار شد. از: حنانه زاكانی
کاربرانی که به این خبر امتیاز داده اند.(قرمز رأی منفی و آبی رأی مثبت):
مرتبط باموضوع : رضایی: اقتصاد مقاومتی، اقتصاد ریاضتی نیست [ چهارشنبه، 15 شهريور ماه، 1391 ] 3594 مشاهده
رئیس مجلس بساط «بگم بگم» را جمع کرد [ چهارشنبه، 30 اسفند ماه، 1391 ] 1285 مشاهده
دفاع مقدس تجربهای گرانقدر برای همه بشریت [ جمعه، 31 شهريور ماه، 1391 ] 2821 مشاهده
آقای استاندار! مسئله کوچک برای چه کسانی!؟ [ دوشنبه، 14 اسفند ماه، 1391 ] 1437 مشاهده
جزئیات زلزله شدید در آذربایجان و اردبیل [ شنبه، 21 مرداد ماه، 1391 ] 8969 مشاهده
|
امتیاز دهی به مطلب
|