چندی پیش در حاشیه نشست خبری معاون میراث فرهنگی کشور، که در کاخ نیاوران برگزار شده بود،محمد حسن طالبیان در پاسخ به سوال خبرنگار مهر مبنی بر تعیین تکلیف ثبت و ابلاغ عرصه و حریم شهر تاریخی شوش گفت که به خاطر نمی آورد قراراست این محوطه با چند هکتار عرصه و حریم ثبت شود، به همین علت از کارشناسان خواسته این حریم را دوباره مورد بازنگری قرار دهند تا جای هیچ شک و شبههای باقی نماند.
به همین منظور، شهرام زارع، باستانشناس و سردبیر مجلة باستانپژوهی پیرو این صحبت، یادداشت نوشت و آن را در اختیار خبرگزاری مهر قرار داد در این یادداشت آمده که: اندازة واقعی عرصة مجموعة باستانی شوش را نمیدانم؛ این جملة کوتاه، همة پاسخی است که آقای محمدحسن طالبیان، معاون میراث فرهنگی کشور و مسؤول پروندة ثبت جهانی شوش، در چند ماه گذشته به پرسشها و ابهامهایِ خبرنگارانِ بخشِ میراث فرهنگی چندین رسانه تحویل داده است. ولی ماجرا چیست؟ معاون میراث فرهنگی کشور چرا پاسخ سؤالی که چند ماه خبرنگاران مکرراً از او پرسیدهاند نمیداند و اگر نمیداند چرا نمیپرسد که بداند؟!
«شوش» چیست و کجاست و اندازة عرصه و حریم آن چرا تا این حد بیاهمیت یا شاید خوفناک است که معاون میراث فرهنگی کشور حاضر نیست سخنی دربارة اندازهاش به زبان آورد؟ محمدحسن طالبیان از کدام «شک و شبهه» سخن میگوید؟ چه کسانی شک و شبهه دارند؟ و چه کسانی قرار است رفع شک و شبههزدایی کنند؟
شواهد حاکی از آن است که دستکم از یکی دو سال قبل «پروندة ثبت جهانی شوش» به کمیتة میراث جهانی ارسال شده است. طبق اعلام مسؤولان، قرار است بهزودی بازرسان یونسکو برای ارزیابی وضعیت این مجموعة باستانی به شوش سفر کنند و محتوای این پرونده را با وضعیت کالبدی شهر و محوطه بسنجند و دربارهاش داوری کنند. حال پرسش این است که محمدحسن طالبیان، کسی که نامش به عنوان مسؤول تدوین این پرونده ذکر شده است، چرا از اندازة عرصه و حریم شوش آگاه نیست؟ پرسش دوم این است که آیا مشخصاتی که طالبیان و گروه تحت سرپرستی وی برای «پروندة شوش» به کمیته میراث جهانی فرستادهاند و در آنجا مورد داوری و پذیرش مقدماتی قرار گرفته، قابل تغییر یا حک و اصلاح است یا خیر؟
به تعبیر روشنتر، اندازة عرصه و حریم شوش محل «شبهه» نیست، بلکه عملکرد و تصمیمات مسؤولان پروندة ثبت میراث جهانی «شبههانگیز» است و تقلایی که چند مدیر جزء به اقتفای معاون میراث فرهنگی کشور در شوش و اهواز به خرج میدهند شبههناک و شکبرانگیز است، ورنه جنبههای علمی و تحقیقاتی عرصه و حریم شوش کاملاً روشن و گویاست و اطلاعرسانی دقیق و شفافی هم دربارة آن انجام گرفته است.
نکتة دیگر، شبههای است که در مناقشة عرصة «۴۰۰ هکتاری» و عرصة ۱۲۰۰ هکتاری شوش مغفول مانده است. مسائلی که پس از برنامه تعیین عرصة مجموعة باستانی شوش در سال ۱۳۸۷ مطرح شد، بیش از آنکه ناظر بر موضوع ثبت جهانی آن باشد بر حفاظت از عرصة باستانیِ هستة اصلیِ محوطة شوش متمرکز بود. این وظیفه و هدف و بخصوص موانع آشکاری که مسؤولان وقت میراث فرهنگی کشور برای تصویب عرصة ملّی شوش پدید آوردند، از هتلسازی اسفندیار رحیممشایی تا کارشکنیهای صادق محمدی و حمید بقایی و مواردی از این دست، مانع از آن شد که مسائل مربوط به ثبت جهانی آن نیز واکاوی و تحلیل شود.
در واقع، همة نیرو و توجه کارشناسان و متخصصان معطوف به روشنگری برای دفاع از عرصه و حریمِ ملّیِ هستة اصلی مجموعة باستانی شوش شد که ۱۲۰۰ هکتار تعیین شده بود و مسؤولانی نظیر صادق محمدی و حمید بقایی اصرار به تقلیل آن به ۴۰۰ هکتار داشتند. هرچند هنوز هم موضوع عرصة ملّی شوش حل نشده و مسؤول پروندة ثبت جهانی آن نیز از پاسخ به پرسشی ساده و صریح دربارة اندازة آن طفره میرود و پشت چشم نازک میکند، اما به لطف پیگیری رسانهها اکنون در نقطهای هستیم که میبایست دربارة محتوای پروندة ثبت جهانی آن نیز سخن بگوییم، بپرسیم، بشنویم و تبادل نظر کنیم.
به علت فقدان اطلاعات دربارة پروندة ثبت جهانی شوش، یا به تعبیر دقیقتر مخفیکاری و ناشفاف بودن مسؤولان پرونده، فعلاً چیزی دربارة جزییات و زوایای علمی این پرونده انتشار نیافته و حتی در محافل علمی و تخصصی باستانشناسی نیز مطرح نشده است. بنابراین، ناگزیر میبایست پایة آگاهیمان را بر مصاحبههای کوتاه، متناقض و پرابهام برخی از مدیران میراث استان خوزستان و معاون میراث فرهنگی قرار دهیم که بیشتر نوعی بازارگرمی بوده تا اطلاعرسانی درست و مسؤولانه. از این رو، پاسخ این پرسش که «پروندة میراث جهانی شوش چه محدودهای را دربرمیگیرد» این است که: «این پرونده شامل محدوده-ای است -اندکی کم یا زیاد- به وسعت حدود ۴۰۰ هکتار و تپهها و پشتههای باستانی مشهودِ واقع در شهر امروزی شوش را دربرمی-گیرد.»
اگر چنین باشد، که گویا هست، پرونده ثبت جهانی شوش به شکلی ناقص به کمیته میراث جهانی ارائه شده است. آیا این پروندة ناقص در فهرست میراث جهانی قابل ثبت است؟ آری، هست! به دو دلیل؛ یکی اینکه، شوش آنقدر جایگاه تاریخی و شهرت جهانی دارد که پروندة ناقص آن را هم به سهولت ثبت خواهند کرد. دوم اینکه، وقتی مسؤولان سازمان میراث فرهنگی، به عنوان نمایندگان دولت جمهوری اسلامی ایران، پروندة مجموعه باستانی شوش را در چارچوب همان محدودة ۴۰۰ هکتاری –یعنی تپهها و برجستگیهای مشهودِ فعلی شوش- به یونسکو ارائه کرده باشند و ضوابط یونسکو را در مورد این محدودة مشخص رعایت کنند دلیلی ندارد که پرونده ثبت نشود.
پس ناقص بودن پرونده به چه معناست؟ ناقص بودن پروندة «مجموعة باستانی شوش» را میتوان با پروندة «برج/گنبد قابوس» قیاس گرفت. به این معنی که وقتی از ثبت جهانی «مجموعة باستانی شوش» سخن میگوییم هم باید شوش را بهدرستی بشناسیم و از لایههای مختلف فرهنگی و تمدنی و جغرافیاییِ تاریخی و فرهنگی و سیاسی و انسانی آن شناخت داشته باشیم و هم آنکه به اهمیت و امکانها و فرصتهایی که در مقولة ثبت جهانی نهفته است واقف باشیم. ثبت جهانی مجموعههای تاریخی و فرهنگی فرصتی است برای حفاظت شایستهتر و معرفی جهانی آنها، نه تخفیف و تهدید و تخریبِ جایگاه تاریخی و فرهنگیشان.
کاوشها و پژوهشهای باستانشناختی یکصدسال اخیر به خوبی توانسته جغرافیای تاریخی و فرهنگی شوش را ترسیم کند. هرچند این پژوهشها چندین دهه است که گرفتار رکود شده، اما چه در ایران و چه در خارج از ایران هستند پژوهشگرانی که بتوانند مختصات شوش را به زبانی ساده برای مسؤولان پرونده ثبت جهانی تشریح کنند؛ به شرط آنکه مسؤولان بخواهند و آن مایه اعتقاد داشته باشند که سر را از باد نخوت و تکبّر و منفعتطلبیهای محفلی خالی کنند و برای صیانت از سرمایه و میراث ملّی و بشری زانوی ادب و دانشآموزی نزد اهل فضل و تحقیق فرو بنهند.
از این نظر، تپههای بندبال، جوی، بوهلان و جعفرآباد هم –که در فاصلة ۴ تا ۱۰ کیلومتری شوش واقع هستند- از جمله محوطههای کاوششده و معروفیاند که جزئی از اقمار شوش به شمار میآیند و میبایست در پروندة «مجموعه باستانی شوش» قرار گیرند. بقایای شهر ساسانی «ایوان کرخه» در ۲۰ کیلومتری شوش هم که ایجاد آن ربط و پیوند مستقیمی با شهر شوش داشته میبایست جزئی از این پرونده باشد؛ یعنی در این پرونده به جای آنکه فقط به «هستة اصلی بقایای بازماندة شوش» -که اکنون حدود ۱۲۰۰ هکتار است- بسنده شود، میبایست عناصر و اجزای دیگری که با شوش در پیوند مستقیماند را نیز افزود و به عنوان یک مجموعه به ثبت رساند.
حتی میبایست توجه دقیقتری به منظر فرهنگی-طبیعی شوش داشت. رودخانة شائور جزء جداییناپذیری از شهر باستانی شوش است و، علاوه بر اهمیتش به عنوان میراث طبیعی، در برآمدن و تداوم تاریخی شوش نقشی حیاتی داشته است. بیشهزارهای بکر و کممانند رود کرخه نیز جزء منظر فرهنگی و طبیعی شوش است. ویلیام کنت لفتوس، زمینشناس انگلیسی که حدود ۱۶۰ سال قبل به کاوش در شوش پرداخت، بر این واقعیت صحه گذارده است. لفتوس که محدودة ویرانههای شوش را سوار بر اسب و با تأمل و علاقه پیموده بود، دربارة آن چنین نوشت:
«مساحت منطقهای که خرابهها[ی شوش] در آن واقعشده زمین بسیار وسیعی است که ابعاد آن به بیش از پنج کیلومتر میرسد و اگر تپههای متعدد و کوچک آن حوالی را نیز به حساب آوریم در این صورت شعاع این منطقه، کل دشت شرقی شائور را تا جایی که به چشم میآید در برخواهد گرفت.» او در جای دیگر اضافه میکند که: «روی مجموعة تپهماهورهای گستردهای که تا فاصلة رود دز نیز ادامه دارد دو مقبره به نامهای امام عباس و ابراهیم خلیل وجود دارد که درست همانند مقبرة دانیال پیامبر از خشت و آجر ساخته شدهاند و هر یک از آنها دارای سرستونهای کوچکی از جنس مرمر سفید موجود در خرابههای شوش باستانی است.» یعنی ویرانههای باستانی شهر شوش تا کرانة رود دز پراکنده بودهاند.
این نگاهی است که یک اروپایی با خودآگاهیِ تاریخیِ برآمده از رنسانس و عصر روشنگری به ویرانههای یکی از کهنترین و پرافتخارترین شهرهای دنیای باستان افکنده است. شهری که نام و نشانش نه فقط در کهنترین متنهایِ نامدارترین مورخان و متفکران جهان ثبت شده، بلکه محملی برای آیینها و ادیان بزرگ جهان نیز بوده و ردشان را هنوز بر چهره دارد. خودآگاهیِ تاریخی و مشاهدة تحقیقی ویلیام کنت لفتوس در ۱۶۰ سال قبل را بسنجید با داوریهای مدیران کنونی ما در شوش، اهواز و تهران که نمایشی است از سردرگمی و گمگشتگی. من از مدیر محوطه شوش و از مدیر میراث فرهنگی استان خوزستان انتظاری برای درک هستی و چیستی این مجموعه باستانی و این شهر نامدار مشرقزمین ندارم، اما اعتراف میکنم تا چندصباحی پیش بر این پندار بودم که میتوان از محمدحسن طالبیان انتظار داشت. بگذریم و حدیث این انتظار را به مجالی دیگر وانهیم.
مناقشه بر سر این نیست که پروندة شوش در قالب محدودة برساخته و جعلی «۴۰۰ هکتاری» به ثبت جهانی میرسد یا نه، بلکه چالش اصلی دربارة رویه و روش ناشفاف و بعضاً غیرعلمی و شبههناکی است که شبکهای از مدیران میراث در پیش گرفتهاند و چون از دانش لازم بیبهره و شیفته و محتاج غرورِ مدّاحاند، مشورت و رایزنیشان معدود و محدود به حلقهای از یاران گرمابه و گلستان است. برآیندِ این رویه، خالیشدن انبان میراث از فکر و نظر و عملِ سودمند است و نقد و اعتراض و طنز کارشناسان و رسانهها را به دنبال میآورد. اما، شبکة مدیران چون حاضر به پذیرفتن ضعفها و کاستیها و رفع آن نیستند لاجرم خود را بر حق میپندارند و چون «رسانة» دولتی -و اخیراً خصوصی- هم در اختیار دارند تصور میکنند که هرآنچه بخواهند توانند کرد؛ تا آنجا که مدیر عالیرتبة خوشنامی برای رسانه تکلیف معین میکند که با فلان کارشناسان مصاحبه بکنید و نظر بخواهید و با بهمان نه؛ یا مدیر فلان استان که انتقادها به کاستیهای مدیریتی میراث را مسألهای امنیتی و نیازمند ورود دستگاه اطلاعاتی کشور برمیشمرد و لحظهای با خود نمیاندیشد که برآیندِ بیعملی «شبکة مدیران» است که بافت تاریخی کرمان و شیراز و یزد محو شده و امامزادههای تاریخی زواره و طزرک که نزدیک به هزار سال دوام داشتهاند و مردمان را در پناه حرم معنوی خود گرفتهاند در روزگار ما از بیخ و بُن کوفته و کنده میشوند.
ناقص بودن پروندة ثبت جهانی «مجموعة باستانی شوش» برای ما ایرانیان، برای ما خاورمیانهایها، برای ما آسیاییها و برای همه جهانیانی که خود را میراثدار شوش میدانند و شوش را میراث بشری میشمارند حتماً قابل درک و ملموس است و فقدانش چیزی از وجود ما میکاهد و میمیراند.
اکنون که یک سالی هم از عمر دولت تدبیر و امید سپری شده انتظار بیجایی نیست اگر آرزویمان را با آهنگ رساتری نجوا کنیم و بخواهیم که نسیمی در باغ میراث وزیدن گیرد و امور میراث به جای اتکاء به تبلیغات و تجارت و سیاست بر محور علم و دانش سامان یابد. ای کاش عقلای دولت دریغ نکنند.