کد خبر:
6204
ارسال شده در مورخه :
دوشنبه، 28 مهر ماه، 1393 -
03:30
تهران - ایران اُنا: اعتراض های آرام و مدنی در سوریه نیز با دخالت غرب به وضعیت کنونی در این کشور انجامیده است. بیش از 200 هزار کشته و نزدیک به 10 میلیون آواره در این کشور تنها بخشی از پیامدهای سیاست های مداخله جویانه غرب در تحولات جهان عرب است.
|
آماده نبودن مردم عرب برای ایجاد مردمسالاری، رقابت مخرب کشورهای منطقه با یکدیگر و نفوذ گسترده غرب پس از خیزش های عربی، به وضعیت هرج و مرج گونه ای در منطقه منجر شده است که تنها راه برون رفت از آن گفت و گوی مستقیم کشورهای منطقه با یکدیگر است.
جنگ خشن ترین غرایز انسان را تقویت می کند. در فضایی که اصل «بکش یا کشته شو» حاکم باشد، آنچه اهمیت خود را از دست می دهد، اصول نخستین انسانیت است. در چنین فضایی، هر کسی به خاطر ترس از کشته شدن راهی جز کشتن طرف روبرو ندارد.
در بهترین حالت، چنین فضایی به تمایل گروه ها و افراد به سمت مسلح شدن و گرفتن حالت تدافعی منجر می شود. اما هر چه باشد، زمانی که امنیت جانی افراد در خطر قرار بگیرد، امنیت روانی رخت بر می بندد و تمدن سازی جای خود را به ویرانگری می دهد.
خاورمیانه که می رفت در فضای خیزش های عربی گامی مهم در تمدن سازی تاریخ مدرن خود بردارد، اکنون درگیر تنش هایی شده است که نه تنها دیگر آن هدف اصلی (خروج از رکود کنونی و رفتن به سوی ایجاد تمدن تازه) از اذهان رخت بر بسته است، بلکه «بقا» به اصلی محوری برای گروه های سیاسی و قومی-مذهبی تبدیل شده است. نیازی به گفتن نیست که خیزش های عربی اکنون به خزانی تبدیل شده است که شب تیره آن را امیدی به طلوع فجر نیست.
در محیطی که مردمسالاری و کثرت گرایی مشق نشده است و حاکمان دیکتاتور برای دهه ها مردم را زیر یوغ دیکتاتوری خود کشانده اند، انتظار رسیدن زود هنگام به مردمسالاری و پذیرش رقیب امری واهی است که نتیجه آن وضعیت هرج و مرج گونه ای است که در زمان حاضر در جهان عرب شاهد آن هستیم.
البته این که با نگاه به تحولات تازه و موج خشونت هایی که عراق، سوریه، لبنان و یمن را در بر گرفته است بخواهیم سرمنشاء خیزش های عربی را محکوم کنیم نه تنها کاری علمی نکرده ایم، بلکه مهر تاییدی بر اقدام های دیکتاتورهای پیشین جهان عرب زده ایم؛ دیکتاتورهایی که مسبب اصلی ضعف تحمل سیاسی مردم و گروه های سیاسی جوامع خود بوده و هستند.
پس مشکل کجاست و چه باید کرد؟
همانگونه که گفته شد، دهه ها دیکتاتوری و فشار سیاسی حاکمان عرب مردم را در خفقان سیاسی نگه داشته و اندیشه های تمدن سازانه روشنفکران را در مرداب تنگ سیاست خفه کرده است. این امر نه تنها عامل نخست شورش مردم علیه حاکمان خود از اواخر سال 2010 بود، بلکه همین نیز یکی از دلایل شکست خیزش های عربی و افتادن آن به چرخه خشونت و افراط گری بوده است.
اما این تنها عامل نیست و نمی توان با تکیه بر این عامل به صورتی یکجانبه اقدام به صدور رای کرد. می توان گفت که اگر مردم جهان عرب پس از سرنگونی دیکتاتورهای خود مجالی می یافتند و در روند سعی و خطای طبیعی زندگی سیاسی-اجتماعی به مرور مشق مردمسالاری و تکثر گرایی می کردند، قطار جهان عرب مسیری کاملا مخالف مسیر کنونی طی می کرد. اما این اتفاق رخ نداد و شد آنچه نباید می شد.
مشکل اصلی در 2 علت پایه ای دیگر است؛ یکی رقابت های مخرب کشورهای منطقه با یکدیگر برای سهم خواهی از انقلاب های عربی و دیگری، نفوذ عمیق غرب و به ویژه آمریکا در این منطقه و تلاش این کشور برای هدایت تحولات جهان عرب در جهت منافع خود.
محیط ساختار نیافته خاورمیانه به گونه ای است که کشورهای این منطقه نه تنها پس از دهه ها نتوانسته اند چالش های امنیتی خود با همسایگان شان را حل کنند، بلکه این محیط خود به بازتولید این چالش ها به انواع مختلف کمک می کند. در فضایی که کشورهای منطقه یکدیگر را به شکل تهدیدهای امنیتی می بینند، محافظه کاری سرلوحه سیاست خارجی و داخلی کشورهای منطقه قرار می گیرد. در چنین محیطی، کمترین تغییری در سطوح پایین امنیتی از سوی کشورها با بالاترین درجه تهدید امنیتی تفسیر می شود و واکنش سخت آن ها را در پی دارد.
از سوی دیگر، مساله پراکندگی اقلیت های قومی و مذهبی در کشورهای خاورمیانه و خاصیت موزاییکی جامعه فرهنگی در این منطقه امکان مداخله کشورها در امور یکدیگر را تشدید می کند (وجود جامعه کردی در سوریه، عراق، ترکیه و ایران، وجود اقلیت های سنی و شیعه در کشورهای این منطقه و ..). به همین دلیل است که این کشورها به شدت از تهدیدهای همسایگان از این ناحیه می ترسند و مدام یکدیگر را به دخالت در امور داخلی خود متهم می کنند.
خیزش های عربی در چنین محیطی سرنوشتی جز سرنوشت کنونی نمی توانست در پی داشته باشد. هر چند ما پس از وقوع حوادث دست به تبیین آن می زنیم و به قول معروف: «معما چو حل گشت، آسان شود»، اما مساله به همین جا ختم نمی شود. مهم این است که این وضعیت درس عبرتی برای کشورها و مردم منطقه باشد که رقابت های مخرب آن ها تا چه اندازه می تواند برای ثبات کل منطقه پیامدهای خطرناکی داشته باشد.
عامل دیگری که هم به عنوان تسریع کننده می توان به آن نگاه کرد و هم به عنوان یک علت مستقل، دخالت غرب و به ویژه آمریکا در کشورهای عربی برای مدیریت خیزش های جهان عرب است.
با دخالت غرب در قالب سازمان ناتو، لیبی به ورطه خشونت و هرج و مرج داخلی کنونی سقوط کرده است. نظم شکننده طایفه ای این کشور با دخالت غرب اکنون به فضای تسویه حساب های قومی-قبیله ای و سهم خواهی های سیاسی گروه های قومی و مذهبی تبدیل شده است.
اعتراض های آرام و مدنی در سوریه نیز با دخالت غرب به وضعیت کنونی در این کشور انجامیده است. بیش از 200 هزار کشته و نزدیک به 10 میلیون آواره در این کشور تنها بخشی از پیامدهای سیاست های مداخله جویانه غرب در تحولات جهان عرب است.
در عراق، لبنان و یمن نیز اوضاع بهتر از سوریه و لیبی نیست و این ها چیزی جز پیامد دخالت های مخرب غرب در این کشورها نیست. کارشکنی های آمریکایی ها در عراق، بدعهدی های فرانسوی ها برای تجهیز ارتش لبنان برای رویارویی با تروریست ها و پشیتبانی های پیدا و پنهان آمریکا از گروه های بر هم زننده نظم در لبنان و دخالت نیروهای آمریکایی در یمن از جمله شواهدی است که دخالت های آشکار غرب در کشورهای عربی و پیامدهای فاجعه بار آن را نشان می دهد.
همانگونه که «هیلاری کلینتون» وزیر امور خارجه پیشین آمریکا، در کتاب خاطرات خود اعتراف می کند، ایجاد گروه های تکفیری در جهان عرب در پی خیزش های عربی از جمله راهکارهای آمریکا برای مدیریت این تحولات بود.
به دنبال این دخالت غرب است که رقابت های کشورهای منطقه شکل دشمنی به خود می گیرد و در پی این شدت رقابت های داخلی است که اختلاف های قومی-مذهبی و سیاسی گروه های مختلف جهان عرب به شکل کشتار وحشیانه و حملات انتحاری و بمب گذاری ها خود را نشان می دهد و خاورمیانه را دچار وضعیت هرج و مرج گونه کنونی می سازد.
اما این وضعیت نیاز به بهبود دارد و نباید اجازه داد تداوم این وضعیت به جنگ همه علیه همه منجر شود و غرایز حیوانی انسانی بر اصول تمدن ساز انسانی بچربد. بنابراین برای حل این وضعیت و پایان دادن به بحران امنیتی کنونی در خاورمیانه باید دنبال چاره بود و راه حلی برای آن اندیشید.
برای پایان وضعیت کشت و کشتار کنونی، آنچه این منطقه نیاز دارد راه حلی درون منطقه ای است. بر همین پایه، تنها راه حل پایان چنین فضای هرج و مرج گونه ای در منطقه این است که کشورهای منطقه از شرایط کنونی درس عبرت بگیرند و مانع از تداوم آن شوند.
تا زمانی که کشورهای منطقه نبود شفافیت را در روابط خود به کار برند، همدیگر را به چشم رقیبانی امنیت طلب ببینند و به جای گفت و گوی مستقیم با یکدیگر، به شکل های غیر مستقیم از جمله کمک گرفتن از کشورهای خارج منطقه و یا پشتیبانی از گروه های شبه نظامی خواسته های خود را به دیگر کشورها بفهمانند، ترس های امنیتی همچنان در خاورمیانه پا برجا خواهد ماند و کشورها یکدیگر را به شکل رقیبانی امنیتی خواهند دید.
به همین دلیل پیشنهاد می شود در فضای دیپلماسی، کشورها با یکدیگر به صورتی شفاف مسائل را باز و چالش های بین خود را با نگاهی منطقی و خردورزانه حل و فصل کنند و مانع از تداوم وضعیت کنونی و سوء استفاده گروه های تکفیری از این وضعیت شوند. بحران داعش شاید یکی از بهترین فرصت ها برای کشورهای منطقه باشد که دور هم گرد آیند و مسائل منطقه را یکبار برای همیشه از درون حل کنند و مانع از نفوذ گسترده غرب در این منطقه شوند.
پیگیری رویکرد دولت تدبیر و امید و نگاه برد-برد آن به مسائل می تواند نقطه اتکای چنین رویکردی باشد. امید است که با تداوم چنین رویکردی در کل منطقه، در آینده شاهد نزدیکی بیشتر کشورهای منطقه با یکدیگر باشیم.
از مهدی جوکار- گروه تحقیق و تفسیر خبر ایرنا
امانت داري و اخلاق مداري
استفاده از اين خبر فقط با ذکر منبع مجاز است.
|
خشونت خاورمیانه دموکراسی اعراب تحولات سوریه تحولات لیبی تحولات عراق