استاد جعفر دیناروند - رئیس مرکز بررسی های اجتماعی ایران اُنا: تربیت فعالیتی مستمر و در عین حال تدریجی است.دارای مراحل مختلفی است و آدمیزاده برای رسیدن به رشد و تعالی در حداکثر ممکن می بایست آن ها را طی نماید.دوران نوزادی،کودکی،نوجوانی،جوانی،بزرگسالی،میان سالی و در نهایت پیری از جمله مراحلی است که آدمیزاه می تواند ان ها را با موفقیت طی نماید.
در این میان تربیت رسمی نیز با توجه به همین دیدگاه برنامه های خود را با مراکزی مانند کودکستان، دبستان، راهنمایی،متوسطه و دانشگاه هماهنگ کرده و تلاش می کند تا در هر یک از این مراکز ،تربیت را به توفیق برساند.انتظار از دانشگاه در این میان دارای اهمیتی خاص است زیرا نوعی تلاش تکمیلی برای ادامه ی فعالیت های قبلی تربیت است.
در مراحل تربیت اصولی مهم نهفته است که اگر مورد غفلت واقع شوند، تلاش ها را با مشکل روبرو می سازند.اصل تکمیلی و اصل ایجاد امکانات برای شکوفایی مهم ترین آن هاست.در دانشگاه ها عدم وجود امکانات و گاه مانع تراشی های تصنعی فعالیت تربیتی را با مشکل روبرو می سازد.درد دل های تربیتی در باره ی این نهاد آموزشی،تربیتی از همین جا آغاز می گردد.
دانشگاه ها باید دروازه ی ورود برای تمامی کسانی باشد که توانایی های لازم را دارند.اشتیاق ورود تنها نشانه است اما فعالیت برای شکوفایی و زمینه سازی برای رشد اصل و اساس تربیت در این مرحله است.کسی نباید به خود حق دهد که مانعی برای ورود باشد.این مانع گرچه دارای شکل های متفاوتی است اما به هیچ عنوان قابل قبول نمی باشد.
در ایران که شاهد مشکلات فراوانی در این زمینه هستیم، دانشگاه ها موانع بسیاری را برای رشد و شکوفایی ایجاد کرده و می کنند.این سد سازی تنها مربوط به چند سال اخیر نیست بلکه دارای قدمت فراوانی است.در رژیم گذشته وسیع و در حال حاضر دارای اشکال مختلفی است.در هر صورت درد دل تربیتی در این موضوع بیانگر عدم دسترسی تمامی افراد برای رسیدن به اوج و شکوفایی است.
داشتن دانشگاه های مختلف با نام های متفاوت اولین اشکال در این مرحله از تربیت است.اگر کار دانشگاه ها زمینه سازی رشد است پس چرا یکسان سازی در روند تربیت مورد غفلت قرار می گیرد؟ دانشگاه ها باید دارای اساسی متوازن و به دور از منفعت طلبی باشند که معمولا این چنین نیستند.
سد سازی با نام های مختلف مانند سهمیه بندی به هیچ عنوان در تربیت جایگاهی ندارد.از نظر تربیت دان هر کسی به هر شکل که دارای توانایی است می بایست ان را شکوفا سازد و دولت ها در وهله ی اول مسئول مستقیم آنند.ثروت در تربیت نباید خرف اول را بزند.
در مورد دانشگاه های شهریه ای چه با نام خصوصی، آزاد، غیر انتفاعی و امثال آن مانع بزرگ داشتن تمکین مالی است.کسانی که چنین وضعیتی ندارند و گاه از داشتن نان شب هم محرومند، به کدامین توجیه نباید امکان تحصیل و رشد را داشته باشند؟ چه کسانی تضمین می دهند که افراد ثروتمند تنها دارای استعداد رسیدن به ترفیع و اوجگیری هستند؟
درد دل های دیگری مانند بی برنامگی و یا بی توجهی به امر تربیت در دانشگاه ها بیداد می کند.افرادی که بدون شایستگی وارد این مراکز می شوند در ادامه ی کار عاجز می مانند اما با ترفندهای مختلف سعی در گرفتن مدرک کاذب می گردند و اتفاقا با همین مدرک نیز مسئولت دریافت می کنند و با اشتباه بزرگ دانشگاه های ما ،اشتباهات دیگری انباشته می شوند.
نوجه به درآمد زایی در دانشگاه های غیر دولتی و غفلت از برنامه های مدون آموزشی و تربیتی نتیجه ای جز بیرون آمدن متخصصین بی سواد و ضربه زدن به روند رشد جامعه، حاصل دیگری ندارد.نگاه به رفتارهای غلط متخصصین پزشکی و جراحانی که بدون دریافت پول و یا به اصطلاح زیر میزی ، حاضر به درمان همنوع خود نیستند تنها گوشه ای از این برنامه های غلط آموزشی و البته تربیتی است.
درد دل از این جا آغاز می گردد که تمرکز رشد علمی و تخصصی کشور وابسته ی به این مرکز می شود که در کنکورش روش های غلط انتخاب، راه بستن های مصنوعی، سهمیه گذاشتن برای افراد خاص، تبعیض های منطقه ای و در نهایت نا آمیدی افراد جویای نام به وفور یافت می شود.
فرار سرمایه ها برای تحصیل در خارج و در نهایت فرار مغزها، تغییرات فرهنگی و تضادهای حاصل از آن، سو استفاده ی دشمنان از این نوع افراد،آزادی عمل در شکوفایی استعدادها که در بسیاری از موارد بهترین های هر تخصصی از میان ایرانیان خارج از کشور اتخاب می شوند، نتیجه ی بی مسئولیتی در برابر ملت به وسیله ی افرادی معدود است.
ورود سیاست در علم و مانع تراشی به دلیل داشتن ایده های سیاسی مخالف و گاه غیر مخرب، پذیرش سیاست بازی و شطرنج بازی با دانشجویان جدید، تنبیه سازی به عنوان روش تربیتی و اخراج از مراکز دانشگاهی نه تنها کمکی به حل مسائل نمی کند که خود مشکلی بر مشکلات قبلی می افزاید.درد دل های تربیتی در باره ی این مرکز مهم تنها به موارد فوق ختم نمی شوند بلکه تنها نمونه هایی بسیاز جزئی از آن ها هستند.