حوادث کم و بیش تاثر برانگیزی که گاه در قالب خشونت هایی چون "قتل" در یک اجتماع به وقوع می پیوندد ذهن نقاد افراد جامعه را به این پدیده ی غیر انسانی معطوف می دارد تا تامل کنند که چگونه ممکن است انسانی، دستش به خون انسانی دیگربیالاید؟.
به گزارش ایران اُنا، قطعاً کمتر اجتماع بشری وجود دارد که افرادش خواستار خشونت در جامعه باشند لذا کمتر اجتماع بشری هم می توان یافت که ازر شد عقلی و انسانی برخوردار باشد اما یکی از اصول مهم فرهنگی و اجتماعی آن "خشونت" باشد.
وقتی در جامعه ای خشونت هایی چون قتل رخ می دهد، چنانچه ریشه های آن شناسایی و یا از زمینه های بروزآن جلوگیری نشود به مرور فرهنگی را شکل خواهد داد مبنی بر این که افراد بوسیله خشونت می توانند، تضادها ، اختلافات یا مشکلات خود با همنوعانشان را تسویه کنند!! .
به طور کلی، همه خشونت های منجر به قتل از شرایط یا ویژگی های یکسانی منشعب نمی شوند. از این رو، نمی توان بر سرنوع بندی آنها به اجماعی واحد دست یافت.
با وجوداین ، قتل ها را می توان در دو گروه عمده دسته بندی کرد. یکی طراحی شده و تعمدی و دیگری غیر عمدی و احساسی .
ﻗﺘﻞ (ﻋﻤﺪ) بعنوان نوعی خشونت ، یکی از ﺷﺪﻳﺪﺗﺮﻳﻦ ﻧﻮﻉ ﺟﺮﻡ هاست که ﺻﺪﻣﺎﺕ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺟﺒﺮﺍﻧﻲ را ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ قاتل و مقتول ﻭ ﺑﻪ ﺗﺒﻊ ﺁﻥ ﺑﻪ کل ﺟﺎﻣﻌﻪ وارد می کند.
شناخت و ﺑﺮﺭﺳــﻲ ﻋﻮﺍﻣــﻞ ﻣﻮﺛــﺮ ﺑﺮ ﻭﻗﻮﻉ این آسیب اجتماعی ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻛﻤﻚ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﻲ در ﻛﺎﻫﺶ ﺍﻳﻦ ﻭﺍﻗﻌﻪ ﺧﺸــﻮﻧﺖ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺩﺍﺷــﺘﻪ ﺑﺎﺷــﺪ .
هر چند در فرهنگ سیاسی "خشونت" از دیرباز، مدافعان و منتقدانی داشته است لکن ما در این بحث به انگیزه های "قتل" از منظر سیاست نمی پردازیم بلکه کانون توجه ما را جامعه ، اخلاق و فرهنگ آن به خود معطوف خواهدکرد تا ببینیم زمینه ی ارتکاب آن در جامعه چیست؟ و این که آیا با عقلایی و اخلاقی کردن زندگی می توان از آن جلوگیری کرد؟
در خصوص این که چرا یک فرد، به خشونت های منجر به قتل دست می زند، می توان نظرگاه های گوناگونی را ابراز کرد. گاه ستیز های غیرعقلانی، بمنظور دستیابی به منابع و منافع و گاه عدم یا ضعف پیوستگی افراد یک جامعه با هم و گاه خود خواهی های افراطی و... عامل وقوع خشونت های منجر به قتل است.
به نظر می رسد بازنگری در فرهنگ و خرده فرهنگ های اجتماعی و برساخته کردن مجدد آنها بر مبانی عقلانی تر می تواند مانعی بازدارنده بر سر راه اعمال خشونت آمیز به ویژه نوع منتهی شده به قتل در جامعه باشد. باری ، با آگاهی و توجه به این که عوامل زمینه ساز ارتکاب و انگیزه ی قتل فراوانند، ما در این بحث به طور گزینشی به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد .
برخی علل بروز
یکی از دل آزارترین وضعیت ها، در اجتماعات انسانی، وجودخشونت است. خشونت، تهدید یا انجام عملی عمدی است که معمولاً منجر به آسیب جسمی و گاه قتل دیگری می شود. متاسفانه علی رغم تفاوت های عمیقی که میان جوامع انسانی و غیرانسانی وجوددارد، و نیزبا وجود عدم سازگاری این عملِ تلخ و شرارت بار با فلسفه حیات انسان، باز خشونت و قتل ، یکی از شاخصه های جوامعِ انسانی بشمار می رود.
افزایش رفتارهای خصمانه و خشونت آمیز، رابطه ی معناداری با شرایط و اوضاع روانی و اجتماعی افراد خشونت گرا در یک جامعه دارد .
افراد خشونت گرا (به ویژه ارتکاب کنندگان به قتل)، در اصل نقض کننده هنجارهای مشترک اجتماعی و فرهنگی جامعه اند. هرچند شواهد متناقضی وجود دارد که نشان می دهد محرومیت ها ، شهر نشینی، ساختار و ترکیب جمعیتی یا ناهمگونگی اجتماعی و فرهنگی در بروز خشونت های منجربه قتل موثرند اما اگر بتوان افراد را به گونه ای تربیت کرد که بتوانند با اصول و ارزش های انسانی ، پایبندی به قانون ، احساس وابستگی و همبستگی دائمی داشته باشند، عملاً توانسته ایم جامعه را از احتمال استفاده از خشونت و رفتارهای نامشروع، در امان نگه بداریم و در نتیجه نازل ترین شرایط را برای بروز قتل فراهم نماییم.
به هرحال می توان به برخی علل ذیل در پدیداری قتل در جامعه اشاره داشت.
وجود روابط اجتماعی – اخلاقی تضعیف شده
رابطه اجتماعی را می توان رابطه ی میان زندگی موجود زنده با هم نوعانِ خود تعریف کرد. توجه به روابط اجتماعی، ما را نسبت به حوادث و مسائلی که در اجتماع روی می دهد، آگاه می نماید و ارتباطی خاص برای افراد جامعه را فراهم می کند تا آنان بتوانند در تجارب هم شریک و فرد در فرآیندی منطقی ، حس هویت خود را بر مبنای ارتباط با خانواده (یا افراد دیگر جامعه)، شیوه های فرهنگی ، جنسیت ، طبقه اجتماعی ، توانایی های روحی و روانی یا .... بازسازی نماید.
بنابراین افراد در چارچوب روابط اجتماعی است که می توانند پیوستگی خود با مردم را بهبود ببخشند و در نتیجه نسبت به اجتماع و جامعه و افراد آن احساس تعلق و تفاهم داشته باشند. از آنجا که هرگونه اختلال یا ضعف در این پیوستگی ، می تواند بر سلامت روانی افراد تاثیر بگذارد لذا می توان انتظارداشت، افراد ناتوان در داشتن روابط اجتماعی سالم، به محض مواجه با تهدیدها یا موقعیت های تنش زا، حقیقتِ شخصیت ضعیف خود را آشکار نمایند و نتیجتاً به عمل و رفتارهای خشونت آمیزی از جمله قتل در جامعه مبادرت بورزند.
سهولت دسترسی به ابزار قتل:
بی گمان در دسترس بودن سلاح های سرد و گرم به هنگام خشونت یا نزاع ها (مانند چاقو اسلحه و...) در پیدایی قتل بسیار موثراست.
جامعه ای که در آن سلاح های شکاری (قانونی یا غیر قانونی) و حتی سلاح های جنگی، بدون هیچ توجیه عقلی و منطقی در دست افرادش قرار داشته باشد، می تواند بطور بالقوه احتمال خشونت های منجر قتل را در خود (حتی بصورت خودکشی ) افزایش دهد.
جای تاسف است که وقتی کمتر دلیلی برای توجیه و تایید نگهداری اسلحه در خانه وجود دارد، نهادهای مسئول مجوز مالکیت (قانونی یا غیرقانونیِ) آن را به افراد بدهند و با این عمل به دست خویش فرصت قتل دیگران را به هنگام خشم و تخریب ساختارهای فرهنگی و اجتماعی، فراهم نمایند!.
این بی مبالاتی قانونی ! توجیهی غلط و پنهان را برای افراد جامعه ایجاد خواهد کرد که علی رغم وجود "قانون"، می توانند در منازعات و اختلافات بین فردی و بین گروهی خود با دیگران ، از طریق خشونت و اسلحه مشکل را برطرف کنند!!.
متاسفانه چنین رویه ای می تواند ضمن بروز ناهنجاری ها مختلف در جامعه، به فرو ریزی ارزش های انسانی - اخلاقی منتهی شود. از دیگر سو وجود سلاح در دست افراد جامعه، می تواند به تدریج باعث ایجاد خرده فرهنگی هایی مبنی بر این شود که دیگران هم برای رفع و دفع خطر یا وحشت از نبودن امنیت، به تهیه و نگهداری اسلحه در منزل مجازند که این خود ناخواسته تشدید کننده ناامنی و بالابردن خطر خشونت های منجر به قتل در جامعه خواهدشد.
لازم به ذکراست ، مطالعات علمی تایید کننده این نظریه نیز می باشدکه وقتی اسلحه در دسترس افراد جامعه باشد میزان مرگ و میر در آن جامعه چه بصورت قتل و چه خود کشی بیشتر خواهدبود و نکته قابل تامل تر این که اغلب قربانیان چنین جوامعی را کودکان و زنان به خود اختصاص خواهندداد.
باچنین پیامدهای شوم ، سوال این است چرا در جمع آوری اسلحه از سطح جامعه این همه تعلل می شود؟
ذهنیت طایفه گرایی:
وجود ذهنیتِ طایفه گرایی ، باعث می شود فرد خود را به اشتباه معرفِ عدالت و مفسرِ ظلم تلقی کند و در نتیجه در جایگاه قاضی حکم صادر کند و خود نیز به عنوان مجری به اجرای حکم بپردازد.!!
چنین نگرش مطرودی که نشان از ماندن فرد در دورانِ نوزادی عقل گرایی و منطق است متاسفانه هنوز در لایه های استدلال های معیوب برخی افراد جامعه دارای رسوباتِ معنی داری است!!.
بنابراین وقتی فرهنگ طایفه گرایی ، به گونه ای کاذب ، القاء کننده برتری قوم ، خانواده یا زور بازوی افراد می شود !!، باعث می گردد وی بی آن که خویش ملزم به متابعت از قانونِ عرف و اجتماع نماید، شجاعت را نه در حق خواهی و انسانیت خواهی بلکه در شخصی کردن داوری ها و خشونت تعبیر نماید و در نتیجه بکار بستن رفتارهای خشونت آمیز برایش آسان بنماید .
فرهنگ طایفه گرایی ، نمودی از عدم رشد اجتماعی و مدنیت در یک جامعه است و به شدت محدود و محصور در ابعاد و مرزهای جغرافیایی منحط فکری برخی افراد جامعه است.
لذا این آسیب اجتماعی، مانع از آن می شود تا افراد، خود یا قومیت خود را به عنوان یک سازه (خرده فرهنگ) د رساختار موزاییکی سایرفرهنگ های جامعه قراردهند.
این ناهمگونه تصور کردن خود یا قومیت خود باعث می شود افراد، کمترین کمک را در نظم ، بقا، پویایی و پایبندی به هنجارهای جامعه را ازخویش به نمایش گذارند و یا حتی از به ظهور رسیدن یا بلوغ یک نظام فرهنگی قوی و منسجم در سطح جامعه ، به نحو موثری جلوگیری بعمل آورند.
بنابراین غلبه ی فرهنگ طایفه گرایی بر ذهنیت برخی افراد جامعه، باعث می شود پیمانه ی فکری چنین افرادی، فقط از برتری قبیله و خواسته های قومیت خود پر باشد و در نتیجه به محض اصطکاک با فرد دیگری از قومیت ها ی جامعه، آتش خشمی را که در درون خود بر افروخته اند ، بصورت قتل نمایان شود که این چیزی جز اتساع ارزشها و آموزه های اخلاقی برای جامعه ارمغانی به دنبال نخواهد داشت.!
فقر فرهنگی
انسان بماهو موجود ، ذاتاً خشونت گرانیست بلکه اگرساختارپاک باشد، همواره خواستار هویت سازی خود برمبانی آدمیت و انسانیت است .
انسان به عنوان موجودی اجتماعی در مسیرانسان شدن خود دست کم در دو الگو می تواند خود را قرار دهد که ضعف در هرکدام، لطمات جبران ناپذیری برای او بدنبال خواهدداشت.
نخست الگوی اجتماع (اعم از اجتماعِ خانواده یا جامعه) دوم الگوی فرهنگ (اعم از فرهنگ خانوادگی یا اجتماعی).
انسان ازطریق اجتماع و پیچیدگی هایش، بسر بردن با دیگران و ازطریق فرهنگ، عقاید، ارزش ها و قواعد زندگی اجتماعی را می آموزد.
بنابراین هر چه در آن الگوها دارای ضعف یا اصطلاحاً فقر باشد امکان بروز خشونت به ویژه قتل امکان موضوعیت بیشتری خواهد داشت.
زیرا اجتماعی شدن ناقص و فقر فرهنگی ، اختلال در کنش های روزانه ی افراد را در پی خواهد داشت. مسلماً، ضعفی اینچنینی حتی اگر بصورت بالقوه هم باشد، باعث می شود فرد همواره با تصمیم گیری های تکانشی و غیرعقلایی مواجه باشد و در نتیجه نتواند اندیشه های سالمی را که ویژه انسانی اخلاق مدار است از خویش ساطع و آشکارسازد یا حتی در خویش درونی کند و مآلاً به هر اقدام خشونت آمیزی دست بزند.
از این رو تجدید نظر در ارزشها و هنجارهای فرسوده ی فرهنگی و اصلاح، تکمیل یا تقویت ارزش های انسانی که - آغاز و بنیانش از خانواده جوانه می زند - گام مهمی در پختگی رفتارها و انزجار از رفتارهای خشونت آمیز در عرصه ی اجتماع و جلوگیری از قتل خواهد بود.
ضعف آستانه ی تحمل
اگر چه اجتماع سالم ، اجتماعی است که افرادش در کنارهم بیشترین آرامش و امنیت را تجربه می کنند، اما امروزه می بینیم در مراودات اجتماعی، آستانه تحمل افراد بشدت دارای نقص و ضعف شده است به طوری كه گاه به خاطر مساله ای ساده به درگیری و نزاع باهم می پردازند .
بنابراین اغلب خشونت ها (حتی خشونت های منجربه قتل )، علتش عدم کنترل نفس و پایین بودن آستانه تحمل و سلطه بر خشم خود است.
این واقعیت را می توان از اعتراف افرادی که خشونت هایشان منجر به قتل شده ، دریافت. زیرابیشتر آنان ابراز می دارند که بر اثر یک لحظه عصبانیت یا غفلت، اختیار خود را از دست دادهاند و مرتکب جنایت شدهاند.
بنابراین ضعف مهارتهای رفتاری، و عدم تدبیر صحیح هیجانهای عصبی می تواند بالقوه در ظهور قتل موثر و حادثه های تلخی را برای فرد رقم بزند. از این رو مهارت های کنترل خشم و بالا بردن آستانه تحمل نه تنها افراد را ازنظرشخصیت و روان سالم نگه می دارد بلکه جامعه را از بروزخشونت نیز محفوظ خواهدکرد.
ﺧﻮﺩخواهی افراطی
خودخواهی افراطی در واقع به معنی ترجیح همیشگی خواسته های خود برخواسته های دیگران است. فردگرایی خود خواهانه، نابود کننده ی فضائل انسانی و ضایع کننده اخلاق و هرگونه مشارکت و همبستگی در جامعه است.
از نظر گاه اخلاقی عامل تمام صفات رذیله، ناشی از خودپرستی و خود خواهی هاست زیرا کمترین اثرش از نظرفرهنگی این است که افراد را در مناسبات اجتماعی خود به جزیره های منفصل و از هم جدا تبدیل می کند که نتیجه ای جز سهم خواهی بیشتر افراد در روابط خود با دیگران پیامدی نخواهد داشت.
خود خواهی افراطی ، چشم را به قدری متوجه خود می کند که فرد گوش هایش صدای حق دیگری را نمی شنوند و همین امر فرصت خشونت های بالفعل را که در درون نهفته دارد به فعلت می رساند بگونه ای که گاه نه تنها فرد را به انجام عملی که هیچ تناسبی با فطرت سالم انسانی ندارد، وامی دارد بلکه او را به فردی مرگ خواه برای دیگران مبدل خواهد ساخت.
به عبارت دیگر، وقتی افراد یک جامعه دچار فرد گرایی افراطی شوند، عملاً بینش و دانش اجتماعی خود را به دست خود، محدود، محصور و مخدوش می کنند و آنان را به عدم همجوشی با دیگران و نیز بروز رفتارهای غیر عقلانی ناگزیر می دارد یعنی به جای این که فرد در فربگی خردمندی و عقلانیت خود کوشش نماید در ضعف و نحیف شدن هویت ،کمال یا واکنش های نامطلوب خویش گام بر می دارد . رویارویی های خشونت محوری که گاه به قتل و خون ریزی در منازعات فردی یا گروهی مشاهده می شود گویای داشتن این صفت غیر انسانی در بین برخی افراد جامعه است.
زندگی واپسگرایانه
هر چند هر سنتی الزاماً به معنای عقب ماندگی نیست، اما وجود نوعی "ذهنیت ابتدایی" که از زندگی و ماندن در گذشته (نه معاصر) ای واپسگرانه نشات می گیرد، می تواند فرد را ناهمخوان با تغییر و مدنیت جامعه نماید.
اگر برای یک جامعه واپسگرا شاخصه های اجتماعی چون، کم صراحتی در گفتار ، عدم اعتماد، غیر قابل تحمل بودن انتقاد یا عدم رواج اعتراف به اشتباه و عذرخواهی، تعیین کنندگی حرف مردم در تعیین سرنوشت دیگران، معتبر بودن افراد به ثروت و قدرت یا موقعیت اجتماعی، یا قرار گرفتن افراد در قالب های دوگانه ای چون دوست یا دشمن، خادم یا خائن و... قائل باشیم!! می توان بروز خشونت در آن جامعه (حتی با داشتن ظاهری مدرن) را امری عادی تلقی کرد!!.
بنابراین اگر جامعه ای بدون آن که هیچ گونه تجربه دقیقی از نوگرایی و مدرن شدن داشته باشد و یا ازضعیف ترین رشد منطقی و متعادل برای گذر از واپسگرایی به نوگرایی در مناسبات خود برخوردار باشد، انتظار رفتارهای مدنیت گرایانه از جانب افراد آن ، توقعی نابجا خواهدبود.
زیرا این انتظار به مثابه آن است که ما بخواهیم چنین جامعه ای را به یکباره به دنیای پسانو گرایی پرتاب کنیم !!
بنابراین در جامعه ای واپسگرا، امکان این که افرادش بیشترین توجه ها را نسبت به رعایت هنجارهای متعالی انسانی ، معطوف بدارند و یابه خشونت های منجر به قتل دست نزنند ، امری غیر عادی نخواهدبود!!.
افراد جوامع واپسگرا تنها چیزی که برایشان مهم می نماید، "حق خود" است و خودمداری شان هیچگاه توان باور این که دیگران نیز ممکن است حقی داشته باشند را ندارد.
به همین دلیل است که گاه "خودفهمی" افرادچنین جوامعی، مانعی برای "دیگر فهمی" شان می شود و در نتیجه بر سر هر چیز حقیری مهیای تزاحم و نزاعی با دیگران می شوند.
از آنجاکه براساس متون دینی ، هر جا تزاحم و نزاعی هست قطعاً پای شیطان و وسوسه های آن نیز در میان خواهد بود لذا در بسیاری از موارد دست شیطان از آستین خشونت گرای افراد بیرون می آید که قتل یکی از موارد حتمی آن خواهد بود.
نتیجه ﮔﻴﺮﻱ
به بیان نارسای خود، مهمترین مسئلهای که ما را در زمینه قتل در جامعه دچار غفلت کرده این است که ما به جای ، نصیحتها و روشهای شفاهی و لفاظیهای میان تهی، باید اخلاق را در ارتباطات انسانی خود و حتی نهادهای اجتماعی مان بهبود ببخشیم.
در مواجه با پیش گیری و مدیریت خشونت های منجر به قتل هنگامی می توان صحبت از واقع گرایی و عملکرد های واقعی به میان آورد که بتوان ساختارهای اخلاقی، اجتماعی ،قانونی خود را کارآمدکنیم.
به نظر می رسد چنانچه بتوان ضعف در سیستم های تربیتی و یا سایر نهادهای که بطور غیر مستقیم در تربیت افراد برمحور، اخلاق، فرهنگ، دین و انسانیت ، مسئولیت دارند را، برطرف کرد، می توان انتظار داشت افراد جامعه به شان و جایگاه خود در هستی و زندگی دست یابند و کمتر خشونت های غیر انسانی در قالب قتل را ازخویش نمایان سازند پس رفتارهای خوب را تنها می توان از ساختارهای خوب انتظار داشت!!.
از دیگرسو اصلاح ساختارهای فرهنگی به ویژه در جوامعی که بافتی سنتی دارند شاید عمده ترین عامل در کنترل خشونت های منجر به قتل بشمار آیدکه البته می تواند با ایجاد پالایش راستی های فرهنگی از اعوجاجات غیر فرهنگی به این مهم دست یافت.
در نهایت روی سخن با ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﻦ ﻗﻀﺎﺋﻲ ﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﻲ است که می بایست با اطلاع از فهم صحیح ﺍﺯ خشونت های منجر به ﻗﺘﻞ به ویژه قتل هایی که باسلاح های گرم اتفاق می افتد، بایدنسبت به جمع آوری تمامی سلاح های گرم (به جز موارد استثنا) از دست مردم اقدام عاجلی را انجام دهند.
ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩﻫﺎ
١. ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﭘﺪﻳﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺍﺯ ﻣﻬﻤﺘﺮﻳﻦ ﻭ ﺍﺻﻠﻲ ﺗﺮﻳﻦ ﻋﻮﺍﻣﻞ ﺩﺧﻴﻞ ﺩﺭ ﻭﻗﻮﻉ ﻗﺘﻞ بشمارمی آیند لذاﺑﺴــﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻗﺘﻠﻬﺎ ﻧﺎﺷــﻲ ﺍﺯ ﺑﺮﻭﺯ ﺁﺳــﻴﺐ ﻫﺎﻱ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ است. ﻟﺬﺍ ﻣﺴــﺌﻮﻟﻴﻦ ﺑﺎﻳﺴــﺘﻲ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺑﺎ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻛﺮﺩﻥ ﺳﺎﺯ ﻭ ﮐﺎﺭﻫﺎﻱ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻫﺎﻱ ﻻﺯﻡ ﺑﻪ ﺁﺣﺎﺩ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﺮﺩﻡ، ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺑﺮﻭﺯ ﺁﺳﻴﺐ ﻫﺎﻱ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺤﻴﻂ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻛﺎﻫﺶ ﺩﻫﺪ.
٢. ﻧﻴﺮﻭﻱ ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﻲ، ﺩﺍﺩﺳــﺮﺍ ﻭ ﺩﺍﺩﮔﺴــﺘﺮﻱ ﻭ ﺳــﺎﻳﺮ ﺍﺭﮔﺎﻧﻬﺎﻱ ﺩﺧﻴﻞ ﺩﺭ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻭ ﺣﻔﻆ ﺍﻣﻨﻴﺖ ﺑﺎﻳﺴــﺘﻲ به شدت و قاطعیت در جمع آوری اسلحه ها غیر مجاز و جنگی وارد عمل شوند و در آرزویی آرمانی، حتی به لغو مجوز اسلحه های شکاری اقدام ورزند . زیرا وجود چنین سلاح هایی هیچ گونه توجیه عقلی نداشته و نخواهدداشت.
3. تقویت ﻓﺮﻫﻨﮓ قانون مداری ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺩﻡ به منظور رسیدن به این حقیقت که ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺷﻴﻮﻩ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﺣﻘﺎﻕ ﺣﻖ افراد جامعه ﺑﺎﺷﺪ.
4. ضمن بالابردن آگاهی افراد جامعه نسبت به انواع در گیری و نزاع ها و درک پس آیندهای مربوط به آن ، پیشنهاد می شود ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎﻳــﻲ ﻛــﻪ اغلب ﻗﺎﺗﻠﻴﻦ به هنگام قتل به مساله "ﺗﺤﺖ ﻓﺸــﺎﺭ روانی" ﺑﻮﺩن خود اعتراف می کنند لذا ﺑﺎﻳﺪ ﺷــﺮﺍﻳﻄﻲ ﻓﺮﺍﻫﻢ کرﺩ ﺗﺎ از بروز ﺍﻳﻦ ﻓﺸــﺎﺭ ﻫﺎ، از طریق آموزش مهارت های کنترل خشم جلوگیری بعمل آید.
___________
عزیزاله احمدی - معاون مرکز بررسی های اجتماعی ایران اُنا
___________