کد خبر:
6760
ارسال شده در مورخه :
سه شنبه، 14 بهمن ماه، 1393 -
03:30
شوش - ایران اُنا: صدای تیر اندازی از نزدیک می امد و فریاد نیروهای رژیم به صورت تهدید،شنیده می شد.در این موقع متوجه اقای تویسرکانی شدیم که خود را زیر یک گاری پنهان کرده بود در حالی که بدنش بیرون بود.با صدای اهسته به خانم گفت حواست باشد اگر نیروها امنیتی امدند نگویید من اینجا هستم
|
ایران اُنا - استاد جعفر دیناروند: انقلاب در شوش دارای دو چهره ی متفاوت بود.اول وجود افراد متدین قدیمی،سنتی و مقید به اجرای مراسمات که سنبل ان ها تعزیه حسینی شوش بود.اکثریت این افراد، بازاری و مشغول کسب و کاربودند.
تعدادی از ان ها گردانندگان مساجد و مجریان مراسم ماه محرم بودند.این مراسم بیشتر در عباسیه دانیال و حسینیه ی اعظم برگزار می شدند.هیئت های زنجیر زنی و سینه زنی به وسیله ی ان ها رهبری می شد.نقش های تعزیه،تقسیم بندی کار،مسئولیت نظم و انضباط،دادن تعهد به پاسگاه به وسیله ی افراد معدودی از همین قشر انجام می گرفت.ان ها مورد قبول مردم بودند و در عین حال حکومت به ان ها احترام می گذاشت.این افراد در برگزاری تظاهرات،برنامه های انقلابی،فعالیت های ضد رژیم بسیار کم رنگ و محتاط تلقی می شدند.ان چه در این مورد قابل مقایسه بود و نقطه ی مشترک محسوب می شد،مذهبی بودن ان ها بود.
دوم وجود افرادی که روحیه ی اعتراض در ان ها به وفور یافت می شد.جوانانی پر شور که خواهان تغییر و سرنگونی حکومت بودند.این افراد اهل مطالعه و با سواد بودند.تعداد ی از ان ها دانشجو و به طور مستمر با اهواز و شهرهای دیگر در ارتباط بودند.تفکر اکثریتشان مذهبی بود.در شوش وجود کمونیست ها تقریبا صفر بود.کل فعالیت های ان ها در دو یا سه میتینگ خلاصه می شد.این مراسم هم به وسیله ی افرادی از اندیمشک یا دزفول هدایت می شدند.افراد مذهبی با مساجد در ارتباط کامل بودند و تمام دستورات به وسیله ی اقای دانش صادر می شد.این نکته را پاسگاه به خوبی می دانست و به همین دلیل قصد بازداشت او را داشت.
میان این دو قشر چندان هماهنگی وجود نداشت .در مراسم ماه محرم که برای قشر اول،برگزاری و برای قشر دوم استفاده از ان در بیان اعتراض بود،تنش هایی به وجود می امد.اقای دانش معتقد به استفاده از مراسمات در انعکاس اعتراضات بود.مدیریت ایشان حفظ هر دو قشر بود.او معتقد بود که جامعه یکباره وارد انقلاب نخواهد شد.کلاس های اموزشی او برای قشر دوم بود.افرادی که بی ادعا بودند.گمنام و بی نما در معرفی خود به سایر اقشار باقی ماندند.بسیاری از ان ها را می شناسم.بعد از انقلاب حاشیه نشین شدند.شاید این خاصیت هر انقلابی باشد که افرادش گمنام باقی بمانند.من ان ها را در تظاهرات متفاوت بعد از انقلاب می بینم.دست از باورهای خود نکشیده اند.
یادم می اید که در اولین تظاهرات که به خیابان طالقانی ختم شد،شور و هیجان تظاهرات، مردم را حیران کرده بود.نیروهای پاسگاه با تیراندازی هوایی به سمت ما حمله ور شدند.تجربه ای وجود نداشت.گمنامان را از این حادثه بهتر شناختم.یکی از این اقایان که امروز هم دوست ندارد نامش ذکر شود،تصمیم عجیبی گرفت.باسرعت پیکانش را به طرف ماشین پاسگاه برد و با وانمود کردن اشتباه ،ان را سد ان ها نمود.گرچه کتک مفصلی خورد اما زمینه برای فرار ما را مهیا کرد.هر کدام به سمت خانه ای رفتیم.بعضی از مردم می خندیدند و درها را می بستند.
نوع دوم گمنامان را در این حادثه شناختم.دربی باز شد و فریادی ما را طلبید.صدای یک خانم تقریبا مسن.چهار نفر وارد شدیم .من و ابوالمشهدی و دو نفر دیگر. او در را بست.من را در یک اتاق گذاشت و روزنامه ای که هنوز یادم هست،روزنامه ی جوانان بود به دستم داد و گفت که فراموش نکنید اگر در را زدند شما فرزندان من هستید و در این خانه زندگی می کنید.
دو نفر دیگر را در دو اتاق دیگر گذاشت و نفر چهارم در اشپزخانه جا گرفت.صدای تیر اندازی از نزدیک می امد و فریاد نیروهای رژیم به صورت تهدید،شنیده می شد.در این موقع متوجه اقای تویسرکانی شدیم که خود را زیر یک گاری پنهان کرده بود در حالی که بدنش بیرون بود.با صدای اهسته به خانم گفت حواست باشد اگر نیروها امنیتی امدند نگویید من اینجا هستم.خنده ما را فرا گرفت.به شوخی گفتیم ،دمت را چکار کنیم که بیرون است.
نوع سوم گمنامان کسانی بودند که توانایی تحرک نداشتند اما ما را تشویق می کردند.پشتیبانی مالی را مطرح می نمودند.به ما روحیه می دادند.خاطرات دوره ی مشروطه و کودتا را به ما منتقل می نمودند.تعدادی از ان ها در کنار اقای دانش بودند و او را تنها نمی گذاشتند.یادم می اید که در پایان سخنرانی اقای دانش در حسینیه ی اعظم،نیروهای رژیم قصد بازداشت او را داشتند ،ایشان به مردم گفتند که این اقایان با من کار دارند،شما می توانید بروید.همه رفتند اما دو نفر از همین گمنامان ماندند و گفتند بدون دانش نمی رویم.اصرا این دو باعث انصراف نیروها از بازداشت شد.
گمنامان پاک ترین قشر این انقلابند.مسئولین امروزی وظیفه دارند ان ها را شناسایی و به طور شایسته قدردانی کنند.زندگی ان ها را بازسازی نمایند.بعضی از ان ها شهید،تعدادی متوفی،اندکی ناتوان و زمین گیر و تعداد کمتری در گوشه و کنار شهر گمنامانه زندگی می کنند.قدر شناسی یک ارزش تربیتی است باید ان را انجام داد.دکر نام ان ها در نوشته های تاریخی کمک بزرگ در این ارتباط است.
امانت داري و اخلاق مداري
استفاده از اين خبر فقط با ذکر منبع مجاز است.
|