*استاد جعفر دیناروند - رئیس مرکز بررسی های اجتماعی ایران اُنا:
فرهنگ شوش یا فرهنگ اقوام؟:شوش شهری یکپارچه از نظر اقوام و طوایف نیست.در درون آن تعدد موجود است و افرادی که در درون آن زندگی می کنند به نوعی به طایفه یا اقوام خود بستگی دارند.فرهنگ اقوام در این باره چه نقشی ایفا می کند؟ ایا می توان فرهنگ شوش را همان فرهنگ اقوام نیز نامید.
واقعیت این است که میان واژه های به کار گرفته ابتدا باید تفاوت قائل شد و سپس آن را در این موضوع جای داد.بسیاری مفهوم طایفه را با قوم یکی می دانند و گاه آن را قبیله نیز می گویند.در فرهنگ شناسی استفاده ی از هر واژه دارای محدودیت خاص است و این محدودیت نیز به منظور معنایی آن برمی گردد.
به طور مثال اقوام عبارت است از گروه ها، مردمان، کسان، پیوستگان و خویشاوندان آن ها.بنابراین عامل همبستگی در این تعریف خویشاوندی و پیوستگی است.در این میان به کارگیری قوم لر و یا عرب به معنای همبستگی و خویشاوندی مردمی است که به دلیل خویشاوندی به هم نزدیک هستند.
اما برای واژه ی طایفه وضعیت شکل دیگری است.گروهی از مردم که آداب یا مذهب آنان یکی باشد.بر این اساس اگر از میان لرها یا اعراب فردی یافت شود که آداب را قبول نداشته و یا انجام نمی دهد، باید آن را متعلق به طایفه ندانست کما اینکه در باره ی مذهب نیز این معنا نهفته است.پس اگر همه ی لرها مسلمان یا مسیحی باشند می توان آن را طایفه نامید و یا اگر همه ی اعراب مسلمان و یا مذهبی مشابه دارند را می بایست با لفظ طایفه ذکر کرد.
در مورد قبیله تعریف چیز دیگری را نشان می دهد.گروهی از افراد که فرزندان یک پدر باشند خواه این پدر نزدیک و یا دارای سابقه دوری فراوان باشد.به طور مثال اگر قبیله ای به نام بنی تمیم نامیده می شود باید در تعقیب اجداد آن گروه به پدری مشترک مثلا تمیم برسند.لذا این واقعیت که استفاده ی از واژه ها باید با دقت انجام گیرند را نباید فراموش نمود.
اگر فرهنگ شوش را در این ارتباط مورد نظر قرار دهیم شاید به کارگیری فرهنگ قبیله ای درست نباشد زیرا این روش باعث ایجاد قبیله های فراوانی می گردد که مطالعات آن را با سختی مواجه می نماید.بنابراین ما فرهنگ قبیله ای را مد نظر قرار نمی دهیم و فرهنگ شوش نیز نمی تواند با چنین روشی مورد مطالعه قرار گیرد هر چند وجود قبیله های مختلف در شوش منافاتی با اصل فرهنگ شناسی شوش ندارد.
در مورد فرهنگ اقوام نیز همین معنا نهفته است.اگر بر همین اساس دست به مطالعه زنیم با انبوهی از فرهنگ های قومی مواجه می گردیم که هر یک در درون خود دارای خویشاوندان و وابستگانند.به طور مثال اگر قوم سگوند یا دیناروند را با همین معنا دریافت معنایی کنیم آنگاه باید منتظر قوم غزی، خسرج و نیسی نیز باشیم.
اینکه افرادی در درون قوم خود بتوانند فرهنگ حاکم را مورد مطالعه قرار دهند و حتی از نظر تاریخی چگونگی تشکیل آن را شرح دهند کاری بسیار خوب و شایسته انجام داده اند که متاسفانه چنین تلاش هایی را شاهد نیستیم.
فرهنگ شناسی شوش با این معنا یابی به ما اجازه نمی دهد که فرهنگ اقوام یا قبیله را مورد دقت نظر قرار دهیم بلکه با توجه به وجود طوایف مختلف می توان آن را با عنوان فرهنگ طایفه ای در درون فرهنگ شوش مورد بررسی قرار داد.کاری که انجامش راحت تر و مشابهاتش با انواع گروه ها نیز بیشتر است.
باید پذیرفت که شوش در درون خود دارای طوایف و گروه های محدودی به نام های لر، عرب، بختیاری و دزفولی است.اگر همین چهار گروه را در درون فرهنگ شناسی شوش مورد مطالعه قرار دهیم کاری راحت از سایر روش ها انجام داده ایم. مزیت این نوع دقت سنجی آن است که میان طوایف نیز تفاوت قائل نمی شود و گروه های مختلفی که در شوش زندگی می کنند را پوشش می دهد البته با ذکر این نکته که روش های دیگر نیز می توانند قابل اجرا باشند و اطلاعات بیشتری در اختیار مردم قرار دهند.