*استاد جعفر دیناروند - رئیس مرکز بررسی های اجتماعی ایران اُنا:
فرهنگ شوش یا فرهنگ مهاجرت؟: با اتمام دوره ی اسلامی در شوش و تخلیه ی آن به دلایل بسیاری از جمله رونق شهرهای همجوار مانند اهواز و شوشتر، شهر از سکنه خالی گردید و به جز زیارت های فصلی روستاییان و گشت و گذارهای اتفاقی و نیز گذر از کناره های این شهر برای سفر به کربلا که عمدتا شامل حمل جنازه ها برای دفن در عراق ،چیز دیگری وجود نداشت.
با ورود نخستین کاوشگران خارجی ،نیاز به کارگران فصلی برای کمک به آن ها برای یافتن بقایای تاریخی شهر ،آغازی بر سکنی گزینی گردید اما این مورد تنها به صورت کوتاه مدت و نیز زمان ورود باستان شناسان انجام می گرفت.به تبع ورود کارگران از روستاهای اطراف و یا استانهای مجاور، تلاش ها برای تامین مایجتاج عمومی آغاز گردید و به دلیل نا امن بودن شهر معمولا در دو مکان حرم دانیال نبی(ع) یا قلعه ی شوش این بیتوته صورت می گرفت.
شوش در آن زمان شامل روستاهای اطراف و بومیان کشاورز و دامدار می گشت.با احداث کارخانه های نیشکر و کاغذ پارس و توجه به نظم و انضباط در کاوشگری و به تبع آن استخدام نیروی کار ،افراد از روستا ها به درون شهر و از شهرهای مختلف وارد شوش گردیدند.بدون شک بسیاری از این مردم از بومیان نبودند و بدون توجه به زبان یا طایفه ی آن ها باید گفت که بعضی از استان های دور دست نیز مهاجرت کرده بودند.
شوش جدید با ورود چنین افرادی شکل گرفت و در حدود نود و شش سال پیش این آغازین را شامل گردید.این مورد باید تایید شده باشد و بررسی های موردی نیز تاکید بر آن دارد .بدین شکل بود که تفکر فرهنگ مهاجرت نیز قابل بررسی گردید.آیا می توان فرهنگ شوش را فرهنگ مهاجرت نیز نامید؟
با دقت نظر و درایت کافی باید ابتدا به معنای فرهنگ مهاجرت پرداخت و سپس آن را در درون فرهنگ شوش مورد بررسی قرار داد.از نظر معنایی فرهنگ مهاجر یا مهاجریت به موردی از فرهنگ گفته می شود که به طور مستقل از فرهنگ حاکم وارد آن می شود.به طور مثال فرهنگی که از بیرون مرزها وارد یک کشور می شود را فرهنگ مهاجر ت گویند.
در مورد شوش و فرهنگ آن این مورد مصداق ندارد.فرهنگی که از بیرون شوش وارد آن گردید منافاتی با اصل و اساس نداشت.فرهنگ های استان ها ،کاملا ملی گرا و از این نظر متوازن با فرهنگ شوش بود ، در ضمن بسیاری از افرادی که در این شهر ماندند و ادامه ی حیات دادند فاصله ی زیادی از شهر اصلی خود نداشتند.
به طور مثال باید از دزفولی ها یاد کرد که عامل اصلی مهاجرت آن ها به شوش را باید در دیدگاه تجاری آن ها یافت.تامین آذوقه و خرید و فروش محصولات در دست آن هابود و ابتدایی ترین مراکز خدماتی مانند مغازه های آذوقه و داروخانه ها را این نوع از مهاجرین تشکیل دادند.
آن ها افرادی بودند که از نظر فرهنگ دینی مانند سایر افراد عمل می کردند و از نظر فرهنگ ملی نیز همانند ایرانیان سایر مناطق بودند.بنابراین فرهنگی جدید را با خود نیاوردند و به طور مثال مانند فرانسویان عمل نمی کردند.دزفولی ها دارای سنت ها و عرف مخصوص به خود بودند که در نهایت امر خرده فرهنگ نامیده می شدند که گذشت زمان نیز بسیاری از این سنت ها را با سایر اقوام همردیف نمود.
در مورد سایر نمونه ها نیز فرهنگ مستقلی که با فرهنگ شوش در تصادم و یا در تقابل باشد وجود نداشت بنابراین لفظ فرهنگ مهاجرت برای شوش موضوعیت ندارد و نمی توان آن را موثر بر شکل گیری و یا تاثیر پذیری فرهنگ شوش دانست.
فرهنگ مهاجرت برای خود دارای سابقه ی حقوقی است و سال ها قبل از اقدامات مهاجرتی شکل گرفته است.در شوش نیز مهاجرت تنها به معنای جابجایی از بخش هایی از ایران به شوش مد نظر بوده و بنابر تعریف چون تمامی مهاجرین دارای فرهنگ ایرانی بودند بنابراین فرهنگ مهاجرت نمی تواند جایگاهی در مطالعات فرهنگ شوش داشته باشد.
ما در ادامه ی بررسی های فرهنگی شوش این واژه را مورد مطالعه قرار نمی دهیم و وجود آن را لازم و ضروری نمی دانیم.فرهنگ مهاجرت برای ایرانی بودن معنایی نمی یابد و اگر موضوعی به نام مهاجرت قابل طرح بود می بایست مربوط به فرانسویان و یا حتی پاکستانی هایی باشد که داوطلبانه در شوش اقامت گزیدند که چون تعداد آن ها نیز بسیار اندک بود تاثیری بر فرهنگ شوش نداشتند.