تهران - ایران اُنا: فرمانده گروهان غواص حضرت فاطمه زهرا (س) میگوید: تمام نخلستان اروند، گواه این ادعا است، بچههای غواص با وجود آموزشهای سختی که میدیدند، لحظهای نبود که از خدا غافل شوند، صدای نالههای شبانه بچهها هنگام راز و نیاز شنیده میشد. |
مشکل نقدینگی پگاه برای خرید تجهیزات جدید
راه اندازی وزنه برداری شهرستان شوش
چغندرقند کشاورزان شوشی مشتری ندارد
نماینده شوش: هدف اصلی تروریستها صحن مجلس بود
اسامی هیئت مدیره جدید منطقه ویژه اقتصای شوش
هشدار مسئول حراست شبکه بهداشت شوش
جزئیات جدید از قتل هولناک پدر و پسر در شوش
بازدید میرشکاک از پروژه های بیمارستان شوش
تکمیل ساخت دو پروژه مهم بیمارستان شوش
جزئیات کشف محموله برنج قاچاق در شهر الوان
چاپ کتاب آموزش و پرورش شوش در گذر تاریخ
نگاهی به جاذبههای گردشگری شهرستان شوش
اداره آموزش و پرورش شوش در احتضار
دستگیری رمال و فالگیر کلاهبردار در شوش
ویژه نامه سالروز شهادت فرمانده شهید صفر احمدی
انتصاب سرپرست اداره صنعت، معدن و تجارت شوش
شهرستان شوش در مسیر توسعه ی سیاسی
نگاهی به عملکرد فرماندار شهرستان شوش - 2
معارفه سرپرست جدید اداره آموزش و پرورش شوش
دستگیری عوامل ناامنی در منطقه ابراهیم آباد
تغییر در راس آموزش و پرورش شهرستان شوش
نگاهی به عملکرد فرماندار شهرستان شوش - 1
اعلام اسامی پرستاران نمونه شهرستان شوش
وضعیت تعاونی ها در شهرستان شوش
گفت و گو با عبدالحسین چعب رزمنده دوران جنگ
دکتر میرشکاک: برای جوانان شوش افسوس می خورم
اشراف کامل دستگاه قضایی به فضای مجازی شوش
ایجاد 226 فرصت شغلی در شهرستان شوش
نگاهی به عملکرد شورا و شهرداری شوش
اعتراضات پنهانی علیه شاه در کاغذ پارس
ماجرای دبیر ریاضی در شوش که ضد شاه بود
توضیحاتی درباره حضور دکتر میرشکاک در یک جلسه
وجود 20 دور برگردان خطرساز در جاده شوش - اهواز
بیکاری در شوش؛ چالشی بزرگ و فاجعه انگیز
تقدیر ویژه استاندار خوزستان از فرماندار شوش
آغار بازرسی سرزده از ادارات شهرستان شوش
کد خبر: 7595
ارسال شده در مورخه : جمعه، 29 خرداد ماه، 1394 -
03:30
کمتر اتفاق میافتد که انسانها از شکست خود بگویند، بیشتر خاطرهها برمیگردد به پیروزیها؛ ولی خیلیها هم پیدا میشوند که شکستها را حتی پیروزی میبینند و از دوران سختیها و مرارتها، راحتی را استخراج میکنند و به نمایش میگذارند، سرهنگ پاسدار محمود محمدزاده که در عملیات کربلای چهار فرماندهی گروهان حضرت فاطمه الزهرا (س) ـ گروهان غواص از گردان عاشورا لشکر ویژه 25 کربلا ـ را برعهده داشت و اصلیترین محور نفوذ را به او و گردانش سپردند، بخش اول این گفتوگو در قالب خاطره، گوشهای از تاریخ شفاهی رشادتهای مردان قهرمان مازندران است، همان غواصانی که داستان شهادت مظلومانهشان امروز تیتر اول هر رسانهای شده است. * راز تشکیل گردان عاشورا محمدزاده اظهار میکند: اگر بخواهم خاطراتم را در رابطه با عملیات کربلای چهار بگویم، باید ابتدا به نحوه شکلگیری گردان عاشورا اشارهای داشته باشم، گردان عاشورای لشکر ویژه 25 کربلا بعد از عملیات کربلای یک تأسیس شد، ارکان این گردان را نیروهای محور یک اطلاعات تأمین کردند، یعنی همه ارکان این گردان ـ از فرمانده گردان گرفته تا معاونین دسته ـ از برو بچههای اطلاعات بودند، فرماندهی این گردان را برادر «علینقی اباذری» که در آن وقت فرمانده محور یک اطلاعات بود، بهعهده گرفت، علت تشکیل چنین گردانی را بهتر است از زبان سردار شهید «محمدحسن طوسی» ـ قائممقام لشکر ویژه 25 کربلا ـ بگویم. او در توجیه راهاندازی گردان عاشورا گفت: «به دلیل اینکه اطلاعات محفوظ بماند، چه بهتر که گردانی داشته باشیم که خودش همه کارهای اطلاعاتی را انجام دهد و هم خودش، نیروی عملکننده باشد، اینطوری هم در حفظ اطلاعات کوشیدهایم و هم با دانش بیشتری وارد عمل میشویم». البته این نظر مورد مخالفت بعضی از گردانها از جمله گردان یا رسول (ص) قرار گرفت، چراکه خطشکنی آرزوی همه گردانها بود و نیروهای بسیجی همیشه دوست داشتند، جزو گردانهای خطشکن باشند. * سازماندهی 180 غواص خطشکن وی درباره سازماندهی نیروهای گردان عاشورا بیان میکند: با اعزام نیروهای راهیان کربلای شش و استقرار آنها در هفتتپه ـ مقر لشکر ویژه 25 کربلا ـ نخستین سری نیروهای ما بهصورت داوطلب شش ماهه انتخاب شدند، که تعدادشان به 60 نفر میرسید، وقتی راهیان کربلای هفت، اعزام شدند حدوداً گردان عاشورا 80 الی 85 درصد نیروهایش تأمین شد و بعد از سازماندهی، شروع کردیم به آموزشهای ویژه عملیات. در ابتدای امر گردان ما سه گروهان داشت ولی وقتی کمی گذشت، فرماندهان به این نتیجه رسیدند که سه گروهان دیگر هم به گردان ما اضافه شوند که جمعاً شدیم سه گروهان غواص 60 نفره و سه گروهان پیاده 100 نفره، بهنظر من تا به آن روز جبهههای نبرد نیرویی به این اندازه باکیفیت به خود ندیده بود، از نوجوان 15 ساله گرفته تا پیرمرد 60 ساله در بین نیروهای ما دیده میشدند، ولی در یک اصل همه با هم مشترک بودند و آن عاشق بودنشان بود. بعد از انتخاب نیروها، آموزش غواصی شروع شد، از میان 100 نفر 60 نفر از بچههایی که قویتر ظاهر شده بودند را انتخاب کردیم، آنهایی که انتخاب نشدند خیلی ناراحت بودند و از ما میخواستند دوباره به آنها فرصتی بدهیم، کار بهخوبی پیش میرفت، بعد از شناسایی غواصان برای آموزش به اروند رفتیم، آموزشها در آنجا سخت و سختتر شد، در شبانهروز سه مرتبه وارد آب میشدیم، صبح، بعد از ظهر و شب، در آبان و آذر شنا در آب قابل تحمل است، ولی در شبها سرد میشود و شب سختترین زمان برای غواصان بود، طی مدتی که در آنجا بودیم نیروها در غواصی زبده شده بودند. * انتخاب غواصان خطشکن فرمانده گروهان غواص حضرت فاطمه الزهرا (س) گردان عاشورا ادامه میدهد: کار در اروند و وضعیتهای متفاوت این رود خروشان ما را به مقصودمان نزدیکتر میکرد، یکی از بهترین صحنهها وقتی بود که فرماندهان برای سرکشی پیش ما میآمدند، گاهی اتفاق میافتاد آنها قاشق عسل را به دهان تکتک بچهها میگذاشتند، این نزدیکی و همدلی بر روحیه بچهها میافزود، هر روز که به عملیات نزدیکتر میشدیم، هوا سردتر میشد و آموزشها نیز سنگینتر، حمل سلاح و محمات در آب یکی از سختترین مراحل در آموزش بود، تجربه عملیات والفجر هشت کاملاً به کمک ما آمده بود. فرماندهان گردان یا رسول (ص) با فشارهای زیادی که آوردند، فرماندهان لشکر را متقاعد کردند که برای تعیین گردان خطشکن، نیروهای گردانهای عاشورا یا رسول (ص) را محک بزنند و در صورت موفقیت هر گردان، خطشکن آن گردان شود، مانوری ترتیب داده شد و نیروهای گردان عاشورا موفق شدند نظر فرماندهان را جلب کنند. شاید باورتان نشود ما در طول آموزش گاهی اتفاق میافتاد، 10 بار عرض اروند را شنا کنیم و این توانایی غیرقابل تصور بود. * صدای ناله غواصان در نیمههای شب محمدزاده میگوید: موضوع دیگری که باید در اینجا به آن اشاره کنم، معنویات نیروها است، تمام نخلستان اروند، گواه این ادعای من است، بچهها با وجود آموزشهای سختی که میدیدند، لحظهای نبود که از خدا غافل شوند، شبها، چه قبل از رفتن به داخل آب و چه بعد از برگشتن از آب که واقعاً هم سرمایش غیرقابل تحمل بود، هر کس نقطهای را برای عبادت و راز و نیاز انتخاب میکرد، نمیتوانم درصدی را تعیین کنم ولی درصد بالایی از بچهها نماز شبشان ترک نمیشد، نیمههای شب صدای ناله و گریه بچهها به وضوح شنیده میشد، من چنین فضای معنوی را تا آن زمان ندیده بودم. * انتخاب 3 گروهان غواص از لشکر ویژه 25 کربلا برای خطشکنی وی خاطرنشان میکند: بعد از چهار ماه که در منطقه بودیم ـ البته همه این مدت نبودند ـ به ما گفتند میتوانید به مرخصی بروید، سه روز بود به مرخصی آمده بودم که از اهواز به من تلفن شد سریع خودمان را به منطقه برسانیم، من به شهید «حاجعبدالله شریفی» ـ در عملیات کربلای چهار جانشین من بود ـ زنگ زدم و ماجرا را گفتم، حاجعبدالله با تعجب گفت: «ما که تازه آمدهایم، من کمیکار دارم». با لحنی متفاوت گفتم: «شاید کار جبهه واجبتر باشد!»؛ حاجعبدالله خداحافظی کرد و فردا صبح، من و او به سمت جنوب حرکت کردیم، وقتی به اهواز رسیدیم یک روز معطل شدیم تا دیگر فرماندهان از راه برسند، بعد از اینکه همه آمدند فردای آن روز به مقر گردان در اروندکنار رفتیم، سرلشکر شهید «حاجحسین بصیر» که آن وقتها فرمانده تیپ یک لشکر ویژه 25 کربلا بود، به مقر آمد و گفت: «سریع آماده شوید قرار است، جایی برویم». وقتی سوار ماشین شدیم، حاجی گفت: «قرار است شما را به شناسایی ببریم». وقتی به خرمشهر رسیدیم ما را به گمرک بردند، همه بزرگان اطلاعات لشکر در آنجا بودند، در توجیه اولیه، به ما گفتند در این عملیات قرار است، سه گروهان غواص خط را بشکنند بعد از آن نیروهای دیگر وارد عمل میشوند، گروهان حضرت فاطمهالزهرا (س) که فرماندهیاش را من بهعهده داشتم، قرار شد از معبر سمت چپ وارد عمل شود، گروهان حضرت ابوالفضل (س) معبر سمت راست و گروهان حضرت قاسم (س) معبر وسط. * شناسایی منطقه فرمانده گروهان غواص حضرت فاطمهالزهرا (س) گردان عاشورا ادامه میدهد: بعد از توجیه از روی نقشه، ما را به منطقه امالرصاص بردند، کاملاً از روی خاکریز خط دشمن را مورد بررسی قرار دادیم، تعداد سنگرها و حتی درختهای نخل ساحل جزیره را روی کاغذ آوردیم، وقتی بالای دکل رفتیم تا حدودی جزایر امالبابی غربی و شرقی هم پیدا بودند، این شناسایی کاملاً ما را با منطقه آشنا کرد، به مدت دو روز در آنجا ماندیم و هر روز کارمان شناسایی از منطقه بود، یک شب که خوابیده بودیم، پیکی از جانب شهید طوسی که آن وقتها فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشکر بود، به سراغمان آمد و گفت: «شما و جانشینتان سریع به مقر اطلاعات بیایید». وقتی به مقر اطلاعات لشکر ویژه 25 کربلا رسیدیم، دیدم فرماندهان و جانشینهایشان در آنجا هستند، شهید طوسی آن شب دوباره منطقه را برایمان توجیه کرد و بعد گفت: «امشب باید هر سه فرمانده گروهان برای شناسایی به آن طرف اروند بروند، کار سختی نبود چون خودمان تا چند ماه قبل از نیروهای اطلاعات بودیم و شناسایی در خون و رگ ما جاری بود، آنطور که شهید طوسی میگفت تا قبل از ما کسی از بر و بچههای لشکر برای شناسایی نرفته بود، ما به سه گروه سهنفره تقسیم شدیم، هر کدام از ما فرماندهان به اتفاق جانشینهایشان و یک نفر هم از بر و بچههای اطلاعات در این تیمهای سهنفره قرار گرفتیم، اسم رمز را به ما گفتند و ما با تکتک بچهها خداحافظی کردیم، هوا خیلی سرد بود، وقتی وارد آب شدیم چند مرتبه دعای «وجعلنا» را خواندیم، حدود 100 متری را فین زدیم که شهید شریفی به من گفت: «محمود! حالم دارد بههم میخورد، این را گفت و بیحال شد». شاید از شدت اضطراب بوده باشد، دوباره به عقب برگشتیم، کمی کنار ساحل، استراحت کردیم، من به حاجعبدالله گفتم: «تو دیگر نیا میترسم باز هم حالت بهم بخورد». حاجعبدالله قبول نکرد و گفت: «من باید بیایم». هرچه اصرار کردیم قبول نکرد، دوباره به راه افتادیم، تقریباً 150 متری از عرض اروند را رفته بودیم که دشمن منور زد، به زیر آب رفتیم تا منور خاموش شود، هر از گاه برای نفسگیری به سطح آب میآمدیم و دوباره به زیرآب میرفتیم، در بین راه ذکر یا فاطمهالزهرا (س) یک لحظه از زبانمان نمیافتاد، خلاصه این که با توکل به خدا و توسل به ائمه اطهار (ع) عرض 300 متری را طی کردیم و به ساحل عراقیها رسیدیم. * باز هم متوسل با حضرت زهرا (س) شدیم محمدزاده اظهار میکند: یک نگهبان بالای خاکریز قدم میزد، احتمالاً سر و صدای ما را شنید و برای این که مطمئن شود، یک نارنجک به سمت ما پرتاب کرد، شانس آوردیم نارنجک روی سر ما نیفتاد ولی از گلهایی که با انفجارش به هوا برخاست، بینصیب نماندیم، 20 دقیقه بدون حرکت در آنجا ماندیم، بعد با سینهخیز خودمان را به سمت چپ کشاندیم تا کاملاً از دید نگهبان خارج شویم، کاملاً منطقه را مورد بررسی قرار دادیم و از نحوه مینگذاری و نصب سیمخاردارها و هشتپرها کاملاً اطلاعات کسب کردیم، تمام سنگرهای تجمعی، دوشکا و سنگرهای نگهبانی را شناسایی کردیم، کل جزیره پوشیده از نخل و باتلاقی بود، در بعضی از نقطههای جزیره، نیزار بود، یک ساعتی کاملاً منطقه را شناسایی کردیم، بعد از این که کارمان تمام شد، دلهره دوباره به سراغمان آمد چون وقتی میخواستیم از سیمخاردارهای دشمن فاصله بگیریم، درست در مقابل دید عراقیها قرار میگرفتیم، باز متوسل به حضرت فاطمه زهرا (س) شدیم، 100 متری از نقطهای که به ساحل رسیده بودیم، فاصله داشتیم، یکی از فینهایم پاره شد و به همین دلیل خوب نمیتوانستم شنا کنم، آب شروع به جزر کرده بود، وقتی به ساحل خودمان رسیدیم، 500 متری از مقرمان فاصله داشتیم، چند مرتبه نگهبان را صدا کردیم کسی جوابمان را نداد، میترسیدیم اشتباهی ما را به گلوله ببندند، با احتیاط خودمان را بالا کشیدیم، شهر خرمشهر روبرویمان نمایان شد و از این که سالم به مقصد رسیدیم، دو رکعت نماز شکر بهجا آوردیم. * سر از لشکر 6 نجف اشرف درآوردیم وی بیان میکند: شدت آب ما را تا مقابل لشکر شش نجف اشرف برده بود، بهدلیل اینکه نگهبانها ما را نبینند، به داخل شهر رفتیم، وقتی به مقرمان رسیدیم بچهها از خوشحالی صلوات فرستادند، شهید طوسی با حالت نگرانی آمد و گفت: «آمدید؟!» بچهها میگفتند با دوربین مادون قرمز شما را زیر نظر داشتیم تا این که مه غلیظی منطقه را پوشاند و شما از دیدمان محو شدید، هر سه تایمان خدا را شکر کردیم که به سلامت برگشتیم و اطلاعات خوبی را برای تصمیمگیری به همراه آوردیم، کاملاً منطقه را برای آنها تشریح کردیم، شهید «محمد رمضانی»، وقتی دید ما داریم میلرزیم، رفت چای دم کرد و با یک کاسه لوبیای داغ آمد، ما لباس غواصی را درآوردیم و لباس خودمان را پوشیدیم و بعد از این که کمیگرم افتادیم، به مقرمان رفتیم. * معبر اصلی کربلای 4 به ما سپرده شد فرمانده گروهان غواص حضرت فاطمهالزهرا (س) گردان عاشورا میافزاید: در ورودی سنگر رزمندهای خوابیده بود، پیش خودم گفتم: «این کیه که در این سرما بیرون خوابیده؟» وقتی که دقت کردم دیدم شهید بصیر است، وقتی داخل سنگر رفتم، دیدم جا برای خوابیدن نیست، برای همین بود که حاج حسین دم در خوابیده بود، به شهید «حاجعبدالله شریفی»، گفتم: «امشب را چگونه دیدی؟» کمی مکث کرد و گفت: «من تاکنون خیلی به شناسایی رفتم و این شبها برایم کاملاً تکراری است ولی فرق امشب با شبهای دیگر این بود که من در طول مسیر خدا را میدیدم و این حسی است که هیچ وقت امشب را فراموش نکنم». نماز صبح را خواندیم و بعد به خواب عمیقی فرو رفتیم، از خستگی تا ساعت 10 صبح خوابیدیم، البته ما را بیدار کردند، میبایست برای جلسهای به مقر فرماندهی لشکر برویم، وقتی به سنگر فرماندهی رسیدیم، دیدیم همه فرماندهان گروهانها و آقای اباذری هم در آنجا هستند، سردار مرتضی قربانی «فرمانده لشکر»، سردار حاج کمیل کهنسال «جانشین لشکر»، بهنام سرخپر «فرمانده عملیات»، شهید طوسی و شهید بصیر هم بودند، به سرتیمها که فرماندهان گروهانها بودند، گفتند گزارشی از شناسایی را برای جمع ارائه دهند، تنها تیمی که توانسته بود شناساییاش را بهطور کامل تمام کند، تیم ما بود، ما حتی به پشت خاکریز عراقیها تا عمق 100 متری نفوذ کرده بودیم و اطلاعاتی از وضعیت سنگرها، کمینها و کانالهای منتهی به خط اول عراقیها را ارائه دادیم، بعد از گزارش وقتی فرماندهان دیدند ما حتی به پشت خاکریز عراقیها هم نفوذ کردیم، نظرشان نسبت به گروهان حضرت فاطمهالزهرا (س) عوض شد و معبر ما را از چپ به معبر وسط تغییر دادند، سردار شهید «حجتالله نعیمی» و آقای «رمضان خواجیان» اعتراض کردند ولی آقامرتضی گفت: «معبر وسط» مهمترین معبر ما هست، این شناسایی محکمی هم بود برای شما، حالا که محمدزاده توانست به پشت خاکریز عراقیها نفوذ کند، این مسئولیت مهم را به او میسپاریم». شهید حجت قبول کرد و وقتی بچهها شنیدند مهمترین معبر را به گروهان ما سپردند، از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدند. این گفتوگو ادامه دارد ...
کاربرانی که به این خبر امتیاز داده اند.(قرمز رأی منفی و آبی رأی مثبت):
مرتبط باموضوع : اقناع؛ کلید روحانی برای قفل ون و فیلتر [ يكشنبه، 16 شهريور ماه، 1393 ] 1035 مشاهده
درد بی درمان - قسمت بیست و دوم - دروغ گویی [ جمعه، 12 آبان ماه، 1396 ] 600 مشاهده
بیمه رایگان خبرنگاران با امکان بازنشستگی [ پنجشنبه، 17 ارديبهشت ماه، 1394 ] 1548 مشاهده
برکات، اعمال و مناسبتهای ماه ربیعالاول [ شنبه، 21 آذر ماه، 1394 ] 969 مشاهده
دانشگاه علوم قرآن و حدیث شوش دانشجو می پذیرد [ جمعه، 23 آبان ماه، 1393 ] 1993 مشاهده
|
امتیاز دهی به مطلب
|