شوش - ایران اُنا: پاهای خود را در آب گذاشتیم اما چشممان به درخت کنار بود که ناگهان و برای اولین بار در طول عمرم اصابت گلوله توپ درست در فاصله بسیار کم چوپان را دیدم و او تکه تکه به هوا پرتاپ شد. شهیدی دیگر از شهدای گمنام شهرمان. |
مشکل نقدینگی پگاه برای خرید تجهیزات جدید
راه اندازی وزنه برداری شهرستان شوش
چغندرقند کشاورزان شوشی مشتری ندارد
نماینده شوش: هدف اصلی تروریستها صحن مجلس بود
اسامی هیئت مدیره جدید منطقه ویژه اقتصای شوش
هشدار مسئول حراست شبکه بهداشت شوش
جزئیات جدید از قتل هولناک پدر و پسر در شوش
بازدید میرشکاک از پروژه های بیمارستان شوش
تکمیل ساخت دو پروژه مهم بیمارستان شوش
جزئیات کشف محموله برنج قاچاق در شهر الوان
چاپ کتاب آموزش و پرورش شوش در گذر تاریخ
نگاهی به جاذبههای گردشگری شهرستان شوش
اداره آموزش و پرورش شوش در احتضار
دستگیری رمال و فالگیر کلاهبردار در شوش
ویژه نامه سالروز شهادت فرمانده شهید صفر احمدی
انتصاب سرپرست اداره صنعت، معدن و تجارت شوش
شهرستان شوش در مسیر توسعه ی سیاسی
نگاهی به عملکرد فرماندار شهرستان شوش - 2
معارفه سرپرست جدید اداره آموزش و پرورش شوش
دستگیری عوامل ناامنی در منطقه ابراهیم آباد
تغییر در راس آموزش و پرورش شهرستان شوش
نگاهی به عملکرد فرماندار شهرستان شوش - 1
اعلام اسامی پرستاران نمونه شهرستان شوش
وضعیت تعاونی ها در شهرستان شوش
گفت و گو با عبدالحسین چعب رزمنده دوران جنگ
دکتر میرشکاک: برای جوانان شوش افسوس می خورم
اشراف کامل دستگاه قضایی به فضای مجازی شوش
ایجاد 226 فرصت شغلی در شهرستان شوش
نگاهی به عملکرد شورا و شهرداری شوش
اعتراضات پنهانی علیه شاه در کاغذ پارس
ماجرای دبیر ریاضی در شوش که ضد شاه بود
توضیحاتی درباره حضور دکتر میرشکاک در یک جلسه
وجود 20 دور برگردان خطرساز در جاده شوش - اهواز
بیکاری در شوش؛ چالشی بزرگ و فاجعه انگیز
تقدیر ویژه استاندار خوزستان از فرماندار شوش
آغار بازرسی سرزده از ادارات شهرستان شوش
کد خبر: 8337
ارسال شده در مورخه : شنبه، 4 مهر ماه، 1394 -
03:30
غروب بود صدای بمباران قطع شده بود. گویی توپخانه در برابر مقاومت گنبد دانیال(ع)و قلعه خسته شده بود.در حالی که خسته بودم به نزدیکی مسجد امام رضا رسیدم . اثار به جا مانده از اصابت گلوله ها در منطقه مشخص بود. در شهر خالی از سکنه چه کاری از من ساخته بود.در حالی که با ناامیدی به طرف خانه می رفتم یکباره حاج اقا جلالی امام جماعت مسجد را دیدم. البته نه با لباس امام جماعت که با لباس رزم اسلحه ی ژ سه در دستش و کمرش پر از فشنگ بود.سلام کردم با خوشرویی جواب داد و گفت لباس رزم داری اما اسلحه نداری؟ تعجب کردم زیرا متوجه لباس های خود نبودم انها دقیقا رنگ لباس بجه های سپاه بود.زیارت او به من قوت قلب داد.به طرف خانه رفتم . اخر اسفالت خیابان طالقانی محله ای که برایم پر از خاطرات تلخ و شیرین بود.خیابان خلوت بود.واردخانه شدم.سروصدای قبلی وجودنداشت. شب_تاریکی_سکوت_تنهایی وترس از دشمن قابل وصف نبود.چاره ای نداشتم. تصمیم گرفتم دربالای پشت بام بخوابم.دردرون خانه چیزی برای خوردن پیداکردم.درافکارخودبودم که ناگهان صدای درب خانه توجه ام راجلب کرد. برای اولین بارعرقی سردبرپیشانی ام نشست.باخودگفتم چگونه می توانم ازخوددفاع کنم.دران لحظه بامشاهده برادربزرگترم راحت شدم.اوسراسیمه سراغ من را می گرفت وبااعتراض ماندنم درخانه رانوعی سهل انگاری تلقی می کرد. توضیحات لازم را دادم وسراغ خانواده راازاوگرفتم ودرپاسخ متوجه شدم که همه خانواده به روستایی دراطراف دزفول منتقل شده اندولی ازدو برادرکوچکم هیچ خبری نداشتیم.تصمیم گرفتیم که تاصبح صبرکنیم. دیدن گلوله های منور در اسمان وصدای چرخهای ادوات دشمن تنهامشغولیات مابود.شب به همین منوال گذشت که ناگهان صدای گلوله های توپ ماراازخواب بیدارکرد. سراسیمه ازخانه بیرون امدیم.برادرم فنون توپ خانه ای رامی دانست و جهت حرکت راکه دورازاصابت گلوله هابودنشان داد.کناررودخانه شاوور وزیر درخت کناری قدیمی نشستیم . افکارمان نگران دوبرادرکوچکتربودامانمی دانستیم انهاکجاهستند.سه روز بدین شکل گذشت.شنیده هاحاکی ازاین بودکه دونفردرهنگام ورود به شهربادوچرخه مورداصابت گلوله قرارگرفته وشهیدشده اند.
هنوزنام انها را نمیدانم وکلمه شهیدگمنام دقیقا درهمین روزهابه وجود امد.
شوش شهرشهیدان گمنام.درروز چهارم وقتی که برای نشستن زیردرخت می رفتیم متوجه شدیم که چوپانی زیر ان نشسته ودامهای اودراطرافش پراکنده بودند او را می شناختم بچه اخراسفالت بود. نامش یاسین حمزه بود.
خوش برخوردو مودب.عذرخواهی کردو می خواست که جایش را باماعوض کند که برادرم نپذیرفت.اواصرارکردکه حداقل یک چای نزدش بنوشیم ولی ماتصمیم گرفتیم کناررودخانه که فاصله نسبتازیادی بادرخت کنارداشت بنشینیم.
پاهای خودرا دراب گذاشتیم اما چشممان به درخت کناربودکه ناگهان وبرای اولین باردرطول عمرم اصابت گلوله توپ درست درفاصله بسیارکم چوپان رادیدم واو تکه تکه به هوا پرتاپ شد.شهیدی دیگرازشهدای گمنام شهرمان.
به قلم استاد جعفر دیناروند
رئیس مرکز بررسی های اجتماعی ایران اُنا
کاربرانی که به این خبر امتیاز داده اند.(قرمز رأی منفی و آبی رأی مثبت):
مرتبط باموضوع : این قتل عام چندمیلیونی راتمام کنید! [ چهارشنبه، 21 اسفند ماه، 1392 ] 856 مشاهده
بورسیه غیرقانونی در دوران احمدینژاد [ سه شنبه، 6 خرداد ماه، 1393 ] 1426 مشاهده
اقدام اخیر صدا و سیما خلاف فلسفه عاشورا بود [ يكشنبه، 26 آبان ماه، 1392 ] 1025 مشاهده
درد بی درمان - قسمت اول - مقدمه [ سه شنبه، 19 بهمن ماه، 1395 ] 759 مشاهده
ساده زیستی و رفتار های جالب یک امام جمعه [ پنجشنبه، 5 بهمن ماه، 1396 ] 525 مشاهده
|
امتیاز دهی به مطلب
|